پنجشنبه

پرینستون تایتز- دوازدهم جون

راستش گرمای اینجا مارو واداشته که به خصلت پسندیده تهجد روی بیاریم تا بدین وسیله از مرغان تسبیح گوی خاموش تر نباشیم . هر چند به طور تمام و کمال روز ها در زیر آفتاب تموز (فکر کنم الان دیگه تموز شده باشه اگه نشده باشه هم آفتابش همون آفتابه) جبران مافات می نماییم. در نتیجه دور از ادب دیدم اگر نام این ایام را پرینستون تایتز نذاریم و به همون نام معمولی د پرینستون تایمز بسنده کنیم. (راستی همین الان یادم افتاد در ازمنه سابق در دستگاه کومودور ۶۴ بازی بود که بیش از نیم ساعت لودش طول میکشید اسمش tales of arabian nights بود اینجام چند بار رو اپلت بازیش کردم. راستش من آهنگ اون بازی رو خیلی دوست داشتم خیلی. جالبیش اینه که بعدن تو بازی سیو ۴ فهمیدم اون آهنگ بر گرفته از یه سمفونی به اسم شهرزاده با یک سازنده آلمانی و در واقع بیشتر ایرانیه تا عربین نایتز).

این روزا بیشتر وقتم رو گذاشتم رو یک کتاب خیلی خوب به اسم convex optimization نویسنده های کتاب دو تا برقین از استنفورد و یوسی ال ای. کتاب مجانیه و حتی اسلایدهای خلاصه کتاب (که من بیشتر اونارو میخونم) هم رو سایت هستن. مطالب بدیهی نیست ولی گنگم نیست . کتاب خوبیه. دارم ازش چیز یاد میگیرم (و کلی چیز از ریاضی دو با کامبیز داره یادم میاد دوباره). در کل خوندنش لذت بخشه و اکیدا توصیه میشه . در ضمن یاد آقا فرزادم خالی میکنم که بسیار بسیار در اون بیست ریاضی دو موثر بود (و مهمتر از اینا اینکه واقعا با وجودیکا آدم مشهوری نبود (مثلا از این عناوین المپیادی و سمپادی و از این چیزا یدک نمیکشید) ولی به شدت آدم باهوشی بود با یه حافظه خیلی قوی.

سال پیش در چنین روزی چندم وجب المعجب سال پنج هزار و دویست شاهنشاهی اینجانب به اتفاق همقطاران (حسن صیادی و مسعود والافر و هانیه میرزایی و فاطمه مومنی و پگاه کاموسی و کاملیا آریا فر ) به قصد اخذ ویزای تحصلی عازم سفارت اتازونی شدیم. شب قبلش همه یه مقدار استرس داشتن زیاد کار خاصی نکردیم. البته حسن خیلی خوب میتونست استرس آدمارو کم کنه من واقعا با این خصلتش خیلی حال میکردم. صبح حسن من رو بیدار کرد. خیلی سریع با یه اصلاح و حموم و یه نصف چایی راهی شدیم. دم در سفارت من یه مقدار حول شدم و در نتیجه تمام مدارک یدکی (مقاله ها و حساب بانکی و ...) رو یه جا دادم دست کاملیا و خودم فقط با کارنامه و نمره تافل جی آر ای رفتم تو.

مصاحبه ها اکثرا خیلی سریع به پایان میرسید. کاملییا که قبل از این ماجراها بود. مسعود و هانیه و پگاه . رفتم یه مقدار آب گرم بخورم که صدام نگیره. دیدم اسمم رو صدا زدن. بچه ها میگفتن قبل از اون این کارمنده ورداشته کارنامم رو برده نشون اون یکی داده و کلی باهم خندیدن ! البته میگن من که خودم اونجا نبودم. مصاحبه بسیار سریع بود که البته عین همین دیالوگها رو اون موقع تو apply abroad نوشتم

من : سلام آقا
مو سیاهه: سلام چطوری
من: خوبم شما چطوری؟
مو سیاهه: خوبم ممنون. میتونم بپرسم دلیلت از رفتن به این دانشگاه چیه؟
من : خوب به خاطر اینه که پرینستون بهترین دپارتمان علوم کامپیوتر رو در دنیا داره
دیدم یکم داره زیر چشمی نگاه میکنه .
من : حد اقل یکی از بهترینا.
مو سیاهه: خوب تو اونجا فامیل داری؟
من: آره یه پسرعمو دارم که تو واشنگتن داره پزشکی میخونه
مو سیاهه : تو ایالت واشنگتن یا تو واشنگتن دی سی
من : تو دی سی
مو سیاهه: تو دانشگاه الف یا تو دانشگاه ب؟‌(هنوزم نمیدونم اسم اون دوتایی رو که گفت)
من: فک کنم الف ولی اصلا نه نمیدونم واقعا اسمش یادم نمیاد
مو سیاهه : خواهر برادر داری؟
من: یک خواهر دارم که داره پزشکی میخونه تو تهران
مو سیاهه: این شماره که روی پاسپورت زدم رو حدود یک ماه دیگه چک کن اگه این شماره در سایت بود ..... اصلا به حرفاش گوش نکردم فقط منتظر بودم تموم شه یه تشکر ازش کردم و زدم بیرون. بیرون همه خوشحال بودن. البته کسایی هم بودن که مصاحبه های سخت داشتن مثلا طرف کارمنده شاکی بوده از قضیه گروگان گیری و اینا یا حتی گفته من خیلی دلم میخواست الان ایران بودم دانشگاه شریف یا تهران رو میدیدم و از این قبیل حرفا.

وقتی به لارناکا برگشتیم من مثل این ندید بدیدا اولین کاری که کردم رفتم یه چیزی حدود ۲۰ پوند قبرس (۵۰ دلار) غذا و نوشیدنی ممنوعه از بهترین نوعش خریدم . شاید فقط برای حس کردن آزادی. دو روز آزادی مطلق تا زمانی که به مملکت برگردیم و مشغول کارای فارغ التحصیلی و ماورای آن شویم. دوره کوتاه ولی خیلی خاطره انگیزی بود.

و دیگه اینکه دیروز پسر عموم گفت که از ایران اسلامی برگشته. گواهینامم رو آورده. الان فقط باید وایسم تا اول ژولای که اس اس ان بگیرم. گوش شیطون کر.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر