چهارشنبه

پرینستون تایمز- چهارشنبه 30 آوریل


در هفته ای که گذشت در گروه تئوری دپارتمان جشن خداحافظی ای برای یکی از اعضای خاندان برکلی که مهاجرتی یک ساله به اعیان نشین پرینستون داشته برگزار شد. الکساندرا کولآ که در تصاویر فوق با مشخصه تنها دختر در تصویر به طور یکتا مشخص می شود شاگرد سال چهارم اومش وزیرانی است که همراه با مسافرت یک ساله استاد (که به دلایل شخصی و جهت آستین بالا زدن برای خود) بوده دانشجوی زیرک هم از موقعیت استفاده نموده و یک سالی را به ترک یار و دیار می پردازد.

یکی از شاهدان عینی ماجرا که در تصویر همین جلو نشسته به نقل خاطره ای از الکساندرا می پردازد:
" روزای اول که اومده بودم دپارتمان فکر میکردم این اون دختر همدوره ای ممد ایناست " یک دختر کوچولو با یه لهجه خیلی عجیب (که من تا مدتها کلا تو دیفالت ذهنم بود که این آمریکاییه و لابد یه مشکلی داره که اینطوری حرف میزنه. الکساندرا مسئولیت برگزاری جلسه های دانشجویی رو داشت. تو یکی از جلسه های اول یادمه داشت یه چیزیو میگفت بعد گفت SDP کی نمیدونه چیه؟ من که اون موقع ها کلا از بیخ عرب بودم گفتم من! گفت LP میدونی چیه؟ گفتم نه! یهو دیدم همه دارن یه جور بدی بهم نگاه می کنن! اینجا بود که ممد محمودی یه جوری قضیه رو ماست مالی کرد. اون اولا فکر میکردم این آدم خیلی مغروریه و اصلا باهاش حال نمیکردم. ولی کم کم نظرم عوض شد. خیلی عجیبه خیلیا تو نگاه اول چقدر نایس به نظر میان ولی بعد از یه مدت ... و خیلیا بیلعکس.

کم کم فهمیدم این خانوم الکساندرا گریک (یونانی ) هستن و اون لهجه هم از همین بابته! تقریبا تمام ایده پروژه درس کوانتوم رو جرقش رو از الکساندرا گرفتم و مهمتر از اون اون روزی بود که فهمیدم برای مقاله خوندن وقتی مقاله ریزالتی داشته باشه که میخوای بفهمیش مارکر و رنگ کردن صورت قضیه و پروف احمقانه ترین کار ممکنه. باید به مقدار نامتنهاهی کاغذ برداشت و بهترین دفاع حمله است.

شب خداحافظی چیزای جالبی میگفت. از اینکه به نظرش اومش ادوایزر خوبی نمیتونه باشه چون هیچ کاری با شاگرداش نداره. فرضش اینه که شاگردا خودشون چون مجبورن کارشون رو میکنن (راست میگه اینجوریه) و از این گفت که آخر سال دوم رفته پیش اومش و گفته من دیگه نمی خوام رو کوانتوم کار کنم . اومش پرسیده : "خیلی خوبه! حالا رو چی میخوای کار کنی؟" و جواب شنیده "نمی دونم !!" و بعد گفت که اومش گفته تغییرات خیلی خوب نیست (شدیدا اشتباه میکنه این بشر) و اینجا بوده که الکساندرا با صدای بلند زده زیر گریه!".البته الکساندرا هنوزم رو کوانتوم کار میکنه ولی خوب کنار کارای الگوریتم و غیره . قابل تامله! لا اقل من درک میکنم قضیه رو کاملا (با اینکه سال اولم).

اون قایقی که اون وسطه سوشی بود و یه چیز دیگه (یادم نیست اسم اون یکیو). ای که ملت چقدر تبلیغات بیخودی میکنن! سوشی نه اونقدر چیز از دماغ فیل افتاده ای بود که دیگه آدم رو مدهوش کنه و به ملکوت اعلا ببره نه لقمه ماهی خامی که انسان با خوردنش به کنت ترانسیلوانیا تبدیل بشه و بارقه های بلا بلادرنگ بر سرش نازل. یه غذا بود مثل اکثر غذاهای دیگه و در نوع خودش جالب .

این پسری که بغل منه امسال فارغ التحصیل میشه. تقریبا مطمئنم دلم به شدت براش تنگ میشه . اسمش ادن خلامتاک (eden clamtac) است و متولد jerusalem . به هیچ وجه الکل نمیخوره! به شدت پایه قلیونه و البته آهنگهای persian music (شهرام و افتخاری و ... و بعضا ترکی) همیشه تو تئوری لب میاد اینا رو میذاره. بعضیاش رو منم حتی نشنیدم. فوق العاده آدم آرومیه و خوش صحبت . با عرض پوزش از پرینستون تایمز از فرصت سو استفاده نمودم و به تجلیل از خاله هام هم پرداختم اینجا! "

پرینستون تایمز: "بعدا سر فرصت راجع به ادن و بغلیش (داوید استیرر) صحبت خواهیم کرد البته یه سری آدم دیگه هم بودن از گروه که تو اون میز اونوریه هستن و در عکس نا پیدا . راجع به اونام در جای خود صحبت خواهیم کرد"

این شاهد :" فقط برای مطلب آخر : الکساندرا رفت. شاید منم کارم به زودی با هاش کمتر بشه. ولی تاثیرش روی من در ترم اول کاملا غیر قابل انکاره. البته فقط ترم اول . ترم دوم همه چیز فرق کرد"

پرینستون تایمز:" خیلی ممنونم." دستش را همزمان به نشانه تاکید بالا میبرد

دوشنبه

پرینستون تایمز-دوشنبه 28 آوریل

از اونجا که تا مدت محدودی سر دبیر و تمام بر و بچز پرینستون تایمز رو هواییم مناسب دیدم این آگهی رو که یکی از خوانندگان برای پرینستون تایمز فرستاده منتشر کنیم . این آگهی علاوه بر صفحه آگهی ها به صفحه آموزشی هم مربوط میشه (به قول گفتنی بین رشته ای [ اینتر دیسیپلینری ] یه ). پرینستون تایمز طبق معمول هیچگونه مسولیتی نسبت به محتوا و متعلقات پیامها و نیز گفته های نویسندگان بخش های مختلف ندارد

هدف از این ایمیل اول معرفی کردن یک وبلاگ در زمینه ی آموزش والدین بچه های مبتلا به دیابته و بعد از اون تقاضا از شماست که اگر براتون ممکنه به نحو این این لینک رو در بلاگ هاتون بگذارید تا مخاطبان این وبلاگ راحت تر بتونند از طریق جستجو اون را پیدا کنند و یا اگر در اطرافیانتون کسی رو دارید که با این مورد رو در رو هست وبلاگ رو بهش معرفی کنید.
این بلاگ توسط یکی از بهترین دوستای من نوشته میشه که خودش از نزدیک با این مسئله روبه رو هست و این انگیزه جستجو و ترجمه انبوه مطالب انگلیسی رو بهش داده. با توحه به خصوصیت گیر بودنی که تمام ...ی ها یک جور هایی ازش بهره برده اند، این دوست ما تقریبا اینترنت رو قورت داده و تمام مطالب مربوطه رو جمع کرده

اطلاعات داشتن مهمترین بخش رو به رو شدن با دیابت هست و عدم داشتن اطلاعات می تونه زندگی این بچه ها را در بلند مدت به شدت تحت تاثیر قرار بده. متاسفانه منابع اطلاعاتی به زبان فارسی ؛ در مقایسه با زبان انگلیسی تقریبا وجود نداره و مردم کشور ما از این لحاظ هم به شدت در مضیقه هستند.

با توجه به تفاوتی که می تونه داشتن این اطلاعات در کیفیت و کمیت زندگی این بچه ها ایجاد کنه لطفا اگر براتون مقدور هست با لینک دادن دائم و یا موقت و یا اشاره کردن به این وبلاگ کمک کنید که این اطلاعات منعکس بشه و راحت تر در دسترس افراد مورد نظر قرار بگیره.

علاوه براین لطفا اگر کسی رو در بین دوستان و اطرافیانتون میشناسید که با این مسئله روبه رو هستند لطفا این وبلاگ رو بهشون معرفی کنید.

هرچند با خود این دوست عزیز هماهنگ نکرده ام اما فکر می کنم که در صورت نیاز می تونه به صورت تلفنی و بالطبع بدون هیچ هزینه ای به پدر و مادر این بچه ها از لحاظ اطلاعات کمک کنه. در صورت نیاز با همون ایمیلی که در وبلاگ هست باهاش تماس بگیرید.


لینک وبلاگ
http://type1diabetes.persianblog.ir/

خبر فوری - الخبر العاجل-breaking news
به گزارش خبر نگار بخش اطلاعات پرینستون تایمز تماسهای دیپلماتیک دیگری میان پرینستون و تهران از سر گرفته شده و برای اولین بار در تاریخ بشر نمایندگان طرفین به طور مستقیم با یکدیگر مذاکره نمودند. طرف پرینستونی سینا جعفرپور و طرف ایرانی حمید ابراهیمی (پسر خاله سامان) میباشد. متن این ارتباط به شدت سری توسط یک مقام آگاه در اختیار ما قرار گرفته. گفتنیست پاسخ های طرف ایرانی به قدری سنگین بوده که نماینده پرینستون پس از پایان ارتباط کف کرده و هنوز هم نمیتواند دهانش را ببندد. متن این ارتباط به شرح زیر است:

Sina: salam hamid
Sina: khoobi ?
hebrahimi: salam
hebrahimi: sina to kojae? nisti? :D
Sina: yani chi? ma dar khedmatim hamishe :-?
Sina: che khabar hamid, chikara mikoni, alan age vaght nadari ye vaghti begoo biam kollan beporsam che khabar ?
hebrahimi: ok, khube, 5shanbe uni miay? jashen ubuntu hast. agar omadi mibinamet, http://www.ubuntu.ir
Sina: uni?
Sina: man sharmande nemitoonam uni biam
hebrahimi: heyf shod, bayad jaleb bashe. ok pas badan mibinamet
Sina: ok pas ta bad khodafez
hebrahimi: khodahafez

آگاهان به امور پیش بینی میکنند سایر ملاقاتها و ارتباط های میان نمایندگان پارس و اتازونی هم در همین اردر باشه!

غر:
این آگهی رو یکی از شهروندان درجه یک پرینستون در راستای مطالب قبلی برامون فرستاده و ازمون خواسته چاپش کنیم. واضح و مبرهنه که موضوع باید مو شکافته بشه ولیکن از اونجا که کارشناس مربوطه در حال انجام پروژه گرافیک و ماشین لرنینگه فقط به ذکر این آگهی غر آلود بسنده میکنیم. این شهروند چنین میغرد:
"بعضی از دوستان به خصوص داخل نشین وقتی داری بهشون پیغام میدی و سلام احوال پرسی میکنی حس میکنن "وای ببین طرف چقدر تنها شده که اومده این چیزا رو میگه" من واقعا با این موضوع به شدت برخورد خواهم کرد. حقیقتی وجود داره که میگه دوستی مجموعه ای از خاطرات مشترکه و فقط این خاطره هاست که آدما رو به هم نزدیک میکنه. با گذشت مدت خیلی کمی بعد از گسستن این خاطره ها اون دو نفر دو آدم جدید شدن که حتی با خودشون در سال پیش قابل مقایسه نیستن. این حرفاییم که گفته میشه دوری و دوستی خودمون میدونیم چه نوع دوستی ای مد نظره!!!!! در نتیجه من از فرصت استفاده کرده و پس از کمال تشکر از کارکنان پرینستون تایمز برای اولین و آخرین بار عرض میکنم که اگر میبینین که هر از گاهی پیام هایی به داخل ارسال میکنم فقط برای قطع نشدن این زنجیرست وگرنه هیچ نیازی به این قبیل کارا ندارم (خوشبختانه یه سری از دوستام مثل کیوان یا داریوش جلالی به خوبی از ماجرا اگاهن) هر چند واقعا حقیقتیه که میگه این زنجیر به زودی با اکثر ملت پاره خواهد شد تا زمانی که اگر سرنوشت دوباره ما رو به خاطراتی مشترک بکشونه!"


یکشنبه

پرینستون تایمز: لیست درسهای فارسی

لیست درسهای فارسی ای که در سال آینده ارائه می شود:

PER 101
Elementary Persian I
na, npdf
Professor(s): Amineh Mahallati , Susan Moinfar-Yazdi

Description/Objectives:
The focus of this elementary course is on sounds, letters and basic grammar of Persian language. The students will be exposed to the Persian culture through selected prose, daily news and class discussions.

Reading/Writing Assignments: Preparation of one lesson or more from the text. Written exercises, oral drills and language lab.

Requirements/Grading:
Midterm Exam: 20%
Final Exam: 30%
Quizzes: 10%
Papers: 20%
Precept Participation: 20%

Schedule/Classroom Assignment:
Class Number: 20666 - Class C01 : 10:00 am - 10:50 am M W F
Class Number: 20668 - Class C02 : 11:00 am - 11:50 am M W F
Drill D01 : 10:00 am - 10:50 am T Th
Drill D02 : 11:00 am - 11:50 am T Th

PER 105
Intermediate Persian I
na, npdf
Professor(s): Susan Moinfar-Yazdi

Description/Objectives:
Persian 105 is designed to introduce students to intermediate level Persian. It stresses oral fluency, written expression, and reading comprehension. It will help the students to read texts of intermediate level difficulty communicate and converse in Persian in everyday situations write intermediate narrative style paragraphs coherently with reasonable accuracy.

Sample Reading List:
Course packet

Reading/Writing Assignments: Reading materials will be provided in class, available in xerox copies. Ten-twelve pages of reading, drill and excercises.

Requirements/Grading:
Midterm Exam: 20%
Final Exam: 30%
Programming Assignment: 10%
Quizzes: 20%
Precept Participation: 20%

Prerequisites and Restrictions: PER 102 or Permission Of Instructor.

Other Information: If necessary, the schedule will be adjusted to accommodate both graduate and undergraduate students.

Schedule/Classroom Assignment:
Class Number: 20670 - Class C01 : 11:00 am - 11:50 am M W F
Class Number: 23552 - Class C02 : 12:30 pm - 1:20 pm M W F
Drill D01 : 11:00 am - 11:50 am T Th
Drill D02 : 12:30 pm - 1:20 pm T Th

PER 302
Advanced Persian Reading I
na, npdf
Professor(s): Susan Moinfar-Yazdi

Description/Objectives:
This course is designed to improve the student's proficiency in the reading and comprehension of Persian texts. The emphasis is on reading and understanding and translating modern and classical prose. In the Advanced Persian course students are also expected to write essays in Persian during the course of the semester. Advanced Persian Reading class will be conducted in Persian.

Sample Reading List:
Samad Behrangi , Mahi Seah Koocholu
Persian Translation , Little Prince
BBC Persian Daily News
Morad Hasel , Molla Nasredden Stories
Saadi , Boostan, Golestan
Zoya Pirzad , Cheragha Ra Khamoosh Konim

Reading/Writing Assignments: Photocopied Persian texts on a variety of topics. Students are also expected to write essays in Persian during the course of the semester.

Requirements/Grading:
Midterm Exam: 20%
Final Exam: 20%
Papers: 20%
Oral Presentation(s): 10%
Precept Participation: 30%

Prerequisites and Restrictions: Two years of Persian or permission of instructor

Schedule/Classroom Assignment:
Class Number: 20007 - Class C01 : 1:30 pm - 2:50 pm M W

نظر یک خواننده:
من به شخصه دلم براشون می سوخت! باید زبونی رو یاد بگیرن که توش ما به کرات برای جمله های آینده حتی از فعل گذشته استفاده میکنیم ولی واقعا تا حالا کسی رو دیدین که برای آینده (تو حرف زدن روزمره) حتی برای یک بار که شده از فعل خواهم (خواهم رفت خواهم گفت و...) استفاده بکنه؟ ولی وقتی به اینش فکر کنی که یه خارجی که فارسی میدونه چقدر از نظر پول و شغل تامینه دیگه اصلا دلت براش نمیسوزه.

شنبه

پرینستون تایمز - خبر فوری


منابع دیپلماتیک از سفر قریب الوقوع بهتاش بابادی به پرینتسون خبر می دهند. یک مقام آگاه در این رابطه افزود این سفر غیر منتظره که تنها چهار ساعت به طول خواهد انجامید احتمالا در روز سه شنبه و به همراه تدابیر شدید امنیتی خواهد بود و بهتاش در پشت در های بسته در مجلل ترین هتل شهر (نسا این) با مقامات مرتبط به مذاکره خواهد نشست. گفتنیست گروه ببر ها نیز گروه نارنجی ها در حال ترتیب دادن برنامه یک تظاهرات گسترده در شهر در مخالفت با ورود این مقام هارواردی به پرینستون شده اند. هنوز از جزئیات بیشتر و انگیزه اصلی سفر بهتاش جزئیات بیشتری منتشر نشده است.

پرینستون تایمز- شنبه 26 آوریل :


بخش آموزشی: همونطوری که برخی از دوستان میدونن اکثر امواج smooth (معادل فارسی بهتری ندارم) رو میشه به صورت حاصل جمع یه تعداد خیلی کم تابع سینوسی نوشت (بیشتر منظورم گسسته است با پیوسته کاری ندارم) حالا نکته اینه که تصاویر smooth نسیتن بلکه قطعه به قطعه smoothهستن و تو مرزها شکستگی داریم (مثلا مرز صورت آدم با محیط) این جور توابع رو میشه به صورت تعداد خیلی کمی تابع ویولت پایه نوشت. امروز علی پزشکی کار با پکیج ویولت متلب رو یادم داد. این یک نمونه مثاله . تصوریر پایین سمت راست دقیقا همونقدر اطلاعات داره که تصویر اصلی داره.

کسی که ویولت رو اختراع کرده یه خانومه تو دپارتمان ریاضی ما. زن کالدربنکه (البته برای پرینستون تایمز دقیقا معلوم نیست که چرا فامیلیش فرق میکنه ;) ) و شاگرد شنون بوده. ویولت به شدت برای کامپرسد سنسینگ چیز مهمیه . اگه نبود کلا باید این کامیونیتی میرفت بوغ میزد!

بخش روایت : تنها هدف این بخش ضبط و نگهداری شرح زندگانی مردمانی در سرزمین پرینستون و طبیعتا اکثرا دانشجو میشه. بیشتر قسمتها حول یکی از کارمندان همین پرینستون تایمز (سینا جعفرپور) میگذره ولی سعی میشه به زندگی بقیه هم پرداخته بشه! همونطور که تاکید شد این بخش یه بخش رئاله و فقط برای ثبت در تاریخ. نگارنده هیچ علاقه ای به استفاده از تعابیر کلیشه ای همانند آخرین نخ سیگار یا عشق پانزده سانتی (ک...ر..) نداره و بینندگانی که به قصد دیدن جوک یا معما یا استعاره و از این طیف که به شدت در حال گسترش هست و نگارندگان بخشهای دیگر پرینستون تایمز هم سعی به استفاده از آنها را دارند را به شدت هشدار میدهیم که به جای اشتباهی آمده اند.

هفته ای که در پیش است هفته ای قرمز خواهد بود. وقایع بسیاری که از مدتها پیش چنان سرش را گرم کرده که نفهمید چطور از دی به اردیبهشت رسیدیم. هفته دیگه آخرین مهلت دپارتمان هست برای معرفی ادوایزر. اینکه در پرینستون ما از اول کار مجبور نیستیم بریم زیر دست یک نفر و یک سال به قول معروف فرجه داریم چیز واقعا خوبیه. ولی یک واقعیتی هست که پول استادا کمه و دانشجوی دکترا گرون. در نتیجه حتی بعد از ادمیشن رقابت خیلی شدیدی برای کار آینده با استادای خوب پیدا میشه. موضوعی که الان که دیگه با سال بالاییامون راحت تر شدیم میبینیم که اونام مشکل داشتن چقدر. احتمالا در شماره بعدی که به الکساندرا کولا (که شاگرد وزیرانی بود و یک سال در دانشکده ما مهمان به طور مفصل به این بحث می پردازم). تو خودمونم که لا اقل این اسکلای گروه تئوری رو که به شخصه در جریانشونم و سایرینم نباید زیاد فرقی بکنن.

مساله خوبی که اینجا در هر صورت وجود داره اینه که (بر خلاف کشور اسلامی ایران) اینجا واقعا آدم باید کاملا رک باشه کلا سعی میکنن اگه بتونن کمک کنن. البته ممکنه یهو یه آدم حالگیرم پیدا بشه ولی اولا کمه بعد چون سیستم اینطوریه اونم دیگه تو سیستم افتاده. هفته پیش کالربنک قبول کرد که ادوایزر بین رشته ایم بشه. خودش پیشنهاد داد که من با اون و شاپیره ترکیب خوبی میشه. شاپیره چند روز بعد که من رفته بودم راجع به پروژه درس باهاش صحبت کردم تلویحا گفت صحبت کرده و من میتونم باهاش کار کنم . ولی خوب تا وقتی نامه رو به دپارتمان ندن (که ددلاینش هفته بعده) خبری نیست. به هر حال امیدوارم کماکان هر چی صلاح کاره همون بشه.( من سه تا مساله برا تابستون دارم که برا تا جنرال کاملا کافیه رو همینا ادامه بدم).

این داستان مقاله مام جالب شد. جناب کالدربنک مقاله رو فرستاد برای بابک حسیبی در کلتک. مقااله سه تا چیز رو نسبت به کار اونا بهبود می داد (در واقع up to a constant optimum میکرد) جناب حسیبی (اگه اشتباه نکنم ادوایزر امین خواجه نژاده) مرام گذاشته بود و واقعا از کار به نحو خوبی تعریف کرده بود. دستش درد نکنه. ریزالت اول رو تایید کرده بود که بهش فکر نکردن. اما بعد گفته بود ما دو ماه پیش از یک راه دیگه ریزالت دوم رو در آوردیم و فلان جا ارائه کردیم اینم مقالش. راجع به سومی هیچ حرفی نزده بود. دیشب مقاله رو خوندیم اونا O(k log n ) طول میکشه تا ریکاور کنن ما O(k در نتیجه دیگه دیروز من رفتم گفتم این رو باید بفرستیم بره و گرنه اگه تا حالا کس دیگه ای در نیاورده باشه به زودی در میاره. حالا فردا و پس فردا باید بشینم اون رو بنویسم . فقط یک چیزش خوب شد که این کالدربنک گفت این همون چیزیه که من از یه فاینال پراجکت انتظار دارم. در نتیجه دیگه فعلا نیازی به پیاده سازی و درد سراش نیست.

امروز گروه ریاضی کاربردی جشن خداحافظی برای علی گرفته بود. جشن روی تالک وزیرانی بود . تالک وزیرانی دقیقا اسمش کوانتوم کریپتوگرافی بود و تو انستیتو یعنی دقیقا خفنترین چیزی که من روز اولی که اومدم پرینستون میخواستم یاد بگیرم و روش کار کنم. ولی آدما چقدر عوض میشن سر تالک نرفتم رفتم جشن علی حرفای خوبی زد راجع به سوالایی که ازش پرسیدن و غیره

اونطرف قضیه ماشین لرنینگه. برا اون چیز خوبی پیدا شد. فعلا با قضیه ساندویچ ثابتش کردم. هنوز نمیدونیم در چه حاله ولی چند روز پیش یه مقاله کاملا ریاضی تو اینترنت پیدا کردم که به طور اکسپلیسیت گزاره رو برا یه پروجکتی که اندازه ها رو حفظ میکنه بیان میکرد. ما دقیقا همین رو میخوایم برا وقتی اندازه ها به اندازه اپسیلون میتونن جا به جا بشن. به شدت کار میبره لا مصب ولی هدف اینه که بتونمیم iteratively تصویر کنیم وقتی که حتی log n هم بزرگه.

ونیت یه هندیه. من با خیلی از هندیا مشکل دارم رو بهشون بدی پر رو میشن در نتیجه من همیشه باهاشون یه جوری برخورد میکنم که پررو نشن. ولی این فرق داره. هم خیلی تیزه هم خیلی متواضع . بچه خوبیه کلا. کلی کار تو کوانتوم فالت تالرنس کرده قبل از اینکه بدونه کوانتوم چیه فقط با بک گراند جبر و گروه. یه شب اومد قضیه رو برام توضیح داد. واقعا حس کردم بچه با هوشیه. سرم درد گرفته بودم آخرش. الان یه ماهه ونیت رو یه جاش گیر کرده. قرار شد فعلا کوانتوم رو ول کنه.

این جیم باعث میشه به شدت خوب بخوابم. ولی روزا خستم میکنه زمان پروجه ها هفته یعد شاید مجبور شم مینیممش کنم.

پروچه گرافیک رو هنوز نمیدونم چیکارش میخوایم بکنیم. باید تا دوشنبه بگیم . این آدیتیا (یکی از بچه های گروه تئوری که اونم درس رو داره) باز اومد گفت بیایم گروهی. من موندم چه رویی داره این بشر. سر پروجه کوانتوم با این و موریتز هم گروه شدیم. این موریتزه کار میکرد اساسی. ولی هر چی به این میگفتی میگفت یایا دیس ایز کوایت سیمپل! آخرش روز ارائه که ساعت 11 ارائه ها شروع میشد و ما قرار گذاشته بودیم ده و نیم آقا ساعت یازده و ربع با چهار تا دونه اسلاید اومده چیزی که کفت در حد جلسه دوم درس کریپتوگرافی عادی (کاملا بی ربط به کوانتوم ) بود. این دفعه فک کنم یه جوری اگه وقت بشه دمبی ازش بسوزونم با اطرافش.

القصه با کار و پروژه ها مشغولیم حسابی. امتحان این ترم یه دونه داشتم که کنسل شد. باقی ماجرا توکل به حضرت دوست.

این روایت سینا جعفرپور فعلی ست. در سری بعد به داستان خانم اکساندرا کولا از یونان دانشجوی سال چهارم (کم کم سال آخر) از برکلی و شاگرد وزیرانی میپردازیم که گفتنی های زیادی دارن! البته به علت نا مسااعد بودن آب و هوا احتمالا زمان و ممکان وآن متعاقبا اعلام میشود.












جمعه

پرینستون تایمز- جمعه 25 آوریل : دیروز در پرینستون پرده حجاب گسست

به گزارش خبرنگار پرینستون تایمز دیروز فردی خاطی پرده حجاب را در پرینستون از هم گسست. گفتنیست فرد خطا کار هم اینک در قلعه ای تحت حفاظت پابلیک سیفتی قرار دارد. مشروح ماجرا را از زبان فرد خطا کار جویا میشویم.

روز گذشته پس از پایان کلاس ماشین ماشین لرنینگ متوجه شدم که ساعت سه است و من تا ساعت چهار و نیم که یک تالک عمومی از وزیرانی است کار مفیدی ندارم بکنم. نتیجه : پاشم برم جیم. ساعت سه ونیم به خانه رسیدم آیپادم هنگ کرده بود یک ربع باهاش ور رفتم درست نشد این شد که راه افتادم به سمت جیم با دستانی از پاها درازتر. حدود نیم ساعت فشرده به ممارست پرداختم (در راستای یک ساعت و نیم همیشگی) که یکهو یادم افتاد ای دل غافل پس تالک چی؟ سخت مغروق در عرق و وقت تنگ برای بازگشت به خانه.

جیم ما حمامی داشت بدون حصار و پرده که از روز اولی که به اینجا آمدیم ممد محمودی از بی حیایی پیر مرد های اینجا میگفت که چطور چون جوجه اردکان زشت کمال لذت را از آن می برن (و البته جوانانی که با حیا تر هستن و لا اقل روشون رو به دیوار میکنن). و نا گفته نماند چه بسیار دفعاتی که این حقیر هنگام گذر از آن معبر کله مبارک را دویست و هفتاد درجه چرخانده بودم و با لبخندی به نظاره این جوجه اردکان زشت پرداخته بودم و بعضا با نیشی تا بناگوش باز.

القصه به ناگه شبه ایده ای به ذهنمان رسید. به کل کشف حجاب نمودیم و با فراغ خاطر وارد بهشت گشتیم. در آغاز حس میکردم خیاط باشی ای هستم که اندر کوزه افتاده. ولی کم کم همه چیز عادی شد! به همین سادگی! اینا که براشون مهم نبود ! منم که ... اینجا بود که پرده های حیا در پرینستون به طور کامل گسست ای دوستان شرقی من!

پس از پایان ماجرا و در حالیکه فقط پنج دقیقه تا تالک مونده بود مشکل دیگه ای پیش اومد و اون اینکه من لباس دیگه ای نداشتتم! لذا از جیم تا دپارتمان را با تن پوش پوست طی نموده و در دپارتمان برای اولین بار اقدام به خرید تی شرت های ده دلاری با آرم پرینستون نمودم تا بدین ترتیب بلکه لحظه ای از تالک گهر با ر (مثلا میگم!) وزیرانی جا نمونم! تقصیر من بود ولی تقصیر این جامعه هم بود. من سر جام نبودم. از اولشم تو این بخش اشتباهی بودم.

بخش ادبی: مسئولیت تمامی نوشته های این بخش بر عهده نویسندگان میهمان میباشد و پرینستون تایمز به هیج وجه مسئولیتی نسبت به مطالب ارائه شده در این بخش ندارد.

مهمان امروز : ایرج میرزا به مناسبت وقایع اخیر پرینستون

بر سر در کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند

ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند

گفتند:که وا شریعتا خلق روی زنی بی حجاب دیدند

آسیمه سر از درون مسجد تا سر در آن سرا دویدند

ایمان و امان به سرعت برق می رفت که مومنین رسیدند

این آب آورد آن یکی خاک یک پیچه ز گل بر او بریدند

ناموس به باد رفته ای را با یک دو سه مشت گل خریدند

چون شرع نبی از این خطر جست رفتند و به خانه آرمیدند

غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده می جهیدند

بی پیچه زن گشاده رو را با چین عفاف می دریدند

لبهای قشنگ و خوشگلش را مانند نبات می مکیدند

الجمله تمام مردم شهر در بهر گناه می تپیدند

درهای بهشت بسته می شد مردم همه می جهنمیدند

می گشت قیامت آشکارا یکباره به صور می دمیدند

طیر از وکرات و حش از حجر انجم زسپهر می رمیدند

اینست که پیش خالق و خلق طلاب علام رو سپیدن



بخش آگهی:
جدیدا بخشی است با هر گونه اگهی تبلیغاتی . برای درج آگهی به adv@tpt.princeton.edu مراجعه کنین

آگهی الف: زیمین خوردتیم داش! (خود نفلت رو میگم. اینور اونور رو نیگا نکن خودت ملتفتی با تو ام)
آگهی ب: آقای جعفرپور . مدتیه مشاهده گشته به رفتار خیلی از آدما (ی قدیمی ) هیچ محل نمیذاری! مراقب باش:
پاسخ آقای جعفرپور : به بخشی از شعر رفتم سر کوچه مراجعه کنین


پرینستون تایمز- جمعه 25 آوریل : دیروز در پرینستون پرده حجاب


چهارشنبه

پرینستون تایمز - خبر فوری

خبر فوری . الخبر العاجل. breaking news

Dear COS426 Students,

In acknowledgment of the discussion in class today
about timing/workload at the end of the semester,
we are considering dispensing with the second exam.

This would relieve some of the workload pressure
at the confluence of the final projects, exam, rest of
course work, etc. It would also allow us to shift the
final project proposal talks to next week, which
together with time and energy diverted from the
exam would raise the quality of final projects.

However, having promised an exam, we are reluctant
to eliminate it without asking you all about it first. If
you would rather have an exam for some reason
please feel free to send us a note ( af@ tweyrich@ )
right away. We would keep both identities and reasons
confidential.

We'll follow up tomorrow (Wed) afternoon with the
outcome of this process and a modified schedule.

Regards,
--Adam & Tim

این نشون میده آندرگردای پرینستون اینقدرام بی بخار نیستن! من این ترم شباهت های زیادی بینشون و بر و بچز خودمون پیدا کردم (اولا اصلا بروز نمیدادن). من بعد از میدترم اول کلا 2 جلسه سر کلاس رفتم! . هیئت تحریریه پرینستون تایمز و به ویژه سر دبیر کمال قدر دانی رو داره. امیدوارم از این بچه بیمزه ها یهو پیدا نشه!

خبر تکمیلی:
به گزارش خبر نگار پرینستون تایمز یک مقام آگاه که خواستیم نامش را فاش نکنیم اعلام کرد که لغو امتحان با اکثریت مطلق آرا تصویب شد! یوهو D:



سه‌شنبه

پرینستون-تایمز سه شنبه 22 آوریل

تمرین سوم گرافیکم که اینجا آپ کرده بودم آرت کانتست رو برد! هیچ
دلیلی ندارم که چرا ولی خوشحالم از این بابت! تمرین سری چهارش رو اونقدر سرم شلوغه که یک هفته پیش یه شب فقط یه کلیتی براش نوشتم و سابمیت کردم که بره! فقط بره که حتی نمیخواستم بهش فکرم کنم!! نصف نمره رو هم بهم بدن نشونه اوج سخاوتشونه!

هر چی زمان بیشتر میگذره من بیشتر میفهمم این دکتر خونساری تو اون جلسه آخر که تو آی پی ام دیدمش چه نکات کلیدی ای می گفت. واقعا یه سری از بچه ها رو مدار الک مسیر زندگیشون رو تغییر داد ولی خوب این آدم خیلی به من کمک کرد تو کل این مدت اصلا نمیتونم نا دیده بگیرم!

امیر حاجیان و ساناز دارن فردا میرن ایران . امیر هند دکترا گرفته و الان اینجا پست داکه فیزیکه ! آدم باید خفن باشه تا اینجوری قبولش کنن. علی پزشکی (شاگرد همین یارو استاده که دارم باهاش مثلا به شدت کار میکنم (راب کالدربنک)) هم جاب گرفت و دیگه بهش میگیم پروفسور پزشکی! بچه خیلی خوبیه! ممدم داره هفته بعد میاد ایران. ایمانم هفته بعدش. دمت .

دیروز نشستم مقاله ماشین لرنینگ رو نوشتم پونزده صفحه شده. مطالب خیلی جالب به هم ربط خوردن . واقعا خودم خوشم اومد. فردا صبح ساعت نه باید برم راب شاپیره رو ببینم. بعدشم برم باز سر این گرافیکیا رو گرم کنم با ... کامیونیتیه ساده ای دارن! من واقعا خیلی حس ندارم به نظرم بیشتر کارشون کار گله! ولی در میارنا! باید به فکر آب و نون باشم. یعنی هستم ولی بیشتر. البته فعلا که تو کیو اول ژنراله (من از الان دارم به ژنرال فکر میکنم! این حسین حتما من رو میکشه) بعدشم که سر و سامونز (اونم باید به موقع انجام بشه) احتمالا برم فردا یا چهارشنیه با برنارد شزلم صحبت کنم ببینم چی میشه! اگه سایتش رو ندیدین حتما برین ببینین من واقعا توصیه میکنم. رو در اتاقش عکس یه زندانی عراقیه که سرش رو پوشوندن و بچش رو گرفته تو بغلش تو سیم خاردار ها. شخصیتش جالبه ! خیلیا اینجا فقط به پول یا پیپر خلاصه میشن.

قرار شد محسن برام یه دیوان حافظ باحال بفرسته دمش جوش.

یه مدتیه روزی یه ساعت میرم جیم اساسی. دیگه کم کم باید استخرم استاد کنم. می طلبه! خیلی بهتر شده. اکیدا توصیه میشه. احتمالا این پروژم با راب کالدربنک دهنی سرویس کنه ازم. هنوز شروعش نکردم. ولی خوب بذار بکنه بام به جاش جاهای دیگش رو میریم تو کار.

و اصل ماجرا:

شمسی اشتری (نلی) در سال 1334 در تهران متولد شد.وی در اویل دهه 1350 که سالهای اخر دبیرستا نرا پشت سر می گذاشت ، در اردوی دانش آموزان رامسر شرکت کرد.وی توسط یکی از هنرمندان به شو تلویزیونی فریدون فرخزاد دعوت شد . و در انجا بود که فرخزاد اسم هنری نلی را برای وی انتخاب کرد. نلی تا سال 57 فعالیت هنری مستمری داشت.و حدود 73 ترانه خواند.وی پس از انقلاب به انگلستان رفت و ادامه تحصیل داد.و گویا هم اکنون در شهری در نزدیکی لندن مطب دنداپزشکی دارد. به نقل از ایران ترانه!!! واقعا جالبه کلا بیخیال شده رفته دندونپزشکی الانم داره آروم زندگیش رو میکنه! آهنگاش رو بعضا گوش میدم به خصوص این رو .

سلام رفیق

"یک تصمیم! می بندیم. اهداف تا حد خوبی محقق شده. دوستان خیلی ممنونم. دوستتان دارم .به امید دیدار."

این قرار بود موضوع این پست باشه! ولی شاید بیشترین چیزی که نظرم رو عوض کرد یه ایمیل از یه دوست خوب بود که دیروز برام فرستاده بود و هنوز ندیده بودمش. کلا بیخیال! مشکل خوانندست دیگه باید با این ناز کردنهام بسازه. نمیتونم حرف استاد اعظم و نایب برحقشم نادیده بگیرم . به قول شاعر right or wrong , we go strong! ما ادامه میدیم. فهمیدم! آقا ولی واقعا به امید دیدارتون! ولی واقعا باید به فکر نون و آبم بود ! این یارو استادم کجااااست؟

دوشنبه

سرم درد میکنه!

سرم درد میکنه! آخرین قرص کدئین ایران تموم شد. اینجا ادویل و آسپیرین زیاد دارم ولی دیگه نمیخوام طرفشون برم. دیشب دیبار بودم دیگه نمیخوام امشب باز برم. ولی سرم درد میکنه. امروز کلا تو جیم گذشت. عصرم رفتیم خرید. امروز حالم خیلی خوب بود ولی الان سرم به شدت درد میکنه! ولی نمیخوام بخوابم. نمیخوام فیلم ببینم. نمیخوام وبلاگ بخونم. نمیخوام مقاله بخونم. نمیخوام درس بخونم. نمیخوام مساله حل کنم. نمیخوام با آیپاد یا بی آیپاد برم راه برم. نمیخوام برم جیم. نمیخوام برم با ملت سوشیالایز کنم. نمیخوام برم شعر حافظ و خیام بخونم. نمیخوام برم فرهاد و داریوش و پینک فلوید و نایتویش و شهرام و نامجو گوش کنم. حتی از خوندن کتاب خداوند الموت متنفرم الان. سرم درد میکنه. طوری که فکر میکنم شاید از اول عمرم سرم درد میکرده. سرم درد میکنه و محکومم قبول کنم که سرم درد میکنه.

یکشنبه

تز خوری (خود کشی )

اولش که کیوان گفت یادم نبود شهروز کشاورز کیه! ولی بعدا یادم افتاد که آره تو مدرسه که درس میدادم اونم شیمی درس میداد دیده بودمش اونجا. مطلب خیلی فاجعه باره.

واقعا نشون میده همه چیزمون باید به همه چیمون بیاد!

توضیحش اینجا

شنبه

Solitary man

Love it

دارم با کی حرف میزنم . نمیدونم نمیدونم

هفته دهم هم تموم شد! واقعا یعنی فقط دو هفته دیگه ترم دوم هم تموم میشه! هر یه روز در میون ملیسا میل میزنه که ادوایزر چی شد. فکرش رو که میکنم اگه درس کامپلکسیتی ارائه میشد این ترم یا اگه بوآز این همه شاگرد نداشت یا اگه ترم پیش وزیرانی درسش رو درس الگوریتم تارجان نمی افتاد یا اگه کالدربنک تو هم پیجش نمیزد که کوانتوم کار میکنه یا اگه اون شب به محمد میل نمیزدم و محمد فکر نمیکرد الان که من جواب موبایل نمیدم حتما تو ایتینگ کلاب آندرگرد ها اوردز کردم اگه برنارد شزل به همین راحتی نمیگفت میتونه کو ادوایزرم باشه اگه موزز که تا همین چند ماه پیش فقط حسین شاگردش بود این دو تا هندیا تصمیم نمیگرفتن باهاش کار کنن (به جای سنجیو که اسم و رسمش بیشتره) . اگه من اینقد از کامپرسد سنسینگ و بعدش رندم پروجکشن خوشم نمی اومد. اگه اون شباهت بین مقاله حسیبی و مقاله ایندیک رو دقیقا شبی که باید مقاله میان ترم درس رو مینوشتیم پیدا نمیکردم اگه علی جاب نمی گرفت / اگه خیلی خیلی اتفاق های ساده ای که یه جور دیگه رخ میداد... دلم می خواد بقیه راه رو هم به خدا بسپرم. به خدای خودم که همیشه دست من رو از یه مسیر خوب گرفته و برده جلو . حتی مسیری بهتر از چیزی که خودم فکر میکردم. واقعا دوست دارم این بیت سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی رو. نمیخوام بگم سختیاش کم بوده بله سختی و استرسم داشته ولی ازش چیز یاد گرفتم . از بهترین دوستم ! بهش خیلی بدهکارم خیلی !

بگذریم. کارای ادوایزر و اینا که مونده ! کارای هازینگ (خونه ) هم که همونطوری که فکر میکردم من سال دیگه رو هوام اسمم تو هیچ کدوم از لیستها نیست باید دوشنبه برم ببینم چه مرگشونه! ترم به آخر رسیده و باید پروژه ها رو شروع کنم به انجام دادن. امشب یک must دارم که باید حتما تمومش کنم راجع به تلفیقه تلفیق رندم پروجکت با الگوریتم های رگرسیون و loss minimization . من واقعا تجربه این استقلال اینجا رو دوست دارم. دلم میخواد ادامه پیدا کنه. مدتیه اصلا دلم برای کشور تنگ نشده واقعا دلم می خواد این ادامه پیدا کنه حتی دلم نمیخواد کانادا میبودم اون این استقلال رو نداشت. دلم می خواد تا صبح به این آهنگ گوش کنم و روی مسالم فکر کنم امشب. دوست دارم این تجربه رو و حتی خطرات و بی احتیاطی هاش رو. واقعا مثل یه خواب میمونه!

دارم با کی حرف میزنم . نمیدونم نمیدونم . این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره...

جمعه

آیدین




اول صبح اولین روز کلاس چهارم ابتدایی بود. من مدرسم رو عوض کرده بودم و در مدرسه جدید ظاهرا یادشون رفته بود دانش آموزای جدید رو کلاس بندی کنن. وایساده بودیم تو صف که کلاس بندیمون کنن. یه پسریم وایساده بود که من بعد از اینکه یک کم حوصلم سر رفت رفتم سر صحبت رو باهاش باز کردم. اسمش آیدین میرزایی بود و گویا پدرش کارمند وزارت خارجه بوده و درنتیجه از وقتی که سه سالش بوده ایران رو ترک کردن به خاطر ماموریت پدرش تو سازمان ملل. کلاس چهارم تو یه کلاس افتادیم (تمام کلاس بندی نشده ها تو همون کلاس افتادن ). این بشر بسکتبالش بی نظیر بود . من هنوز تو بر و بچه ها کسیو ندیدم که تو این اردر باشه. گذشت و سال چهارم تموم شد و سال پنجم و زد و راهنمایی هم تو یه مدرسه افتادیم. من خونشون چند باری رفته بودم. اصلا آدم باورش نمیشه چقدر زود گذشت! بازیهایی مثل پرینس 2 رو که با دیسکت ور میداشتم میبردم اونجا و نیز پینگ پنگ و شطرنج که خوراک بود .
زد و آخر سال اول دوباره کارشون افتاد که برگردن نیویورک . دیگه از اون موقع ازش خبر نداشتم تا زمانی که یک موجودی به اسم orkut به وجود اومد! orkut باعث شد دوباره از هم خبر بگیریم. فهمیدم که تو کانادا دانشجو شده . زمان admission ازش راجع به اینجا پرسیدم و انصافا چیزای خوبی بهم گفت. یه هفته پش بهم ایمیل زد که داره میاد امریکا و امروز ماشین رو ورداشت و اومد اعیون نشین پرینستون! پرینستونی که کاملا رنگ تابستونی به خودش گرفته. ملتی که مدام در هر جا که بتونن در حال آفتاب گرفتن و شونه کردن موی پریشون هستن و احتمالا این از الان تا اکتبر ادامه داره.

خیلی برام جالب بود دیدن یه دوست بعد از 11 سال. کلی با هم صحبت کردیم راجع به این مدت. نمی خواست به ایران برگرده دقیقا به همین دلیل که همه میدونیم (سربازی). گفت پدرش بعد از یه مدت تو سازمان ملل کار پیدا کرده دیگه کارمند وزارت خارجه نیست . گفت بعد از BS یه مدت تو نورتل کار میکرده ولی الان با چند نفر دیگه شرکت زدن خودشون دارن کار میکنن (من خیلی با اینش حال کردم). خلاصه 3-4 ساعتی به خوشی گذشت و البته ما که دیگه عادت کردیم در هنگام ورود مهمانان نقش تورلیدر هارو چطور بازی کنیم و از مسیر های از پیش تعیین شده اونا رو به جاهایی که فیلم a beautiful mind گرفته شده و بعد سایر جاهای کمپس و بعد خوابگاه (قلعه ) ببریم و سرشون رو گرم کنیم.

نکته اینجاست که من واقعا اون سالا امروز خیلی سریع اومد جلوی چشمم. نه که کاملا بکر مونده انگار واقعا همین پارسال بود. یعنی به همین زودی 11 سال گذشته. و 11 سال بعد ما سی و چهار ساله میشیم!! Just Imagine . امروز کلا درس و کلاس تعطیل شد و حسابی خوش گذشت الان باید برم جبرانش یه چیزایی بخونم. ولی واقعا جالبه آدم بعد از 11 سال دوستش رو ببینه. واقعا جالبه.

پی نوشت: این نظر شخصی منه باز به کسی بر نخوره! ولی حس میکنم فیس بوکم داره یه جورایی خز میشه. اون اصالتش رو دیگه نداره . حتی عکسا. دیگه اونقدر فله ای عکس توش گذاشته میشه که اصلا آدم اون حالی رو که اون اوایل با دیدن چند تا دونه عکس داشت نداره. نمیدونم شاید بکشم بیرون ! تا خیلی چیزا همونطوری دست نخورده و abstract برام باقی بمونه.

پنجشنبه

جوجه نافرمان

گفت با جوجه مرغکی هشیار
که زپهلوی من مرو به کنار
گربه را بین که دم علم کرده
گوش ها تیز وپشت خم کرده
چشم خود تا به هم زنی بردت
تاکله چرخ داده ای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوست
به خیالش که گربه هم لولوست
گربه حیوان خوش خط وخالیست
فکرآزارجوجه هرگزنیست
سه قدم دورترشد ازمادر
آمدش آنچه گفته بودبرسر
گربه ناگاه ازکمین برجست
گلوی جوجه را به دندان خست
برگرفتش به چنگ و ورفت چوباد
مرغ بیچاره ازپی اش افتاد
گربه از پیش ومرغ ازدنبال
ناله ها کرد زد بسی پروبال
لیک چون گربه جوجه را بربود
ناله ی مادرش ندارد سود
نتیجه گیری قضایی: ... نشی نصف عقده این نصف وحشی

چهارشنبه

سه‌شنبه

Duality

There is a duality between SVM and Boosting. This is why people still think that they have not understood boosting properly. Everything related to the norm two of the classifier and the norm 2 of the data in SVM can be replaced with norm 1 of the hypothesis and norm infinity of the data. And then you will get exactly the same result! However, where is the place of the random projection in this case? We have a very tiny intuition about the meaning of the projection in boosting (and also winnow) but that is far from what we expect to know. People do believe that SVM and boosting are dual of each other with the same power. However, by this Johnson-Lindenstrauss lemma we have a somehow good understanding about the roll of random projection is SVMs but people know almost nothing about the counterpart in norm 1- norm infinity (boosting style).

Love it
ساعت شش و بیست و چهار دقیقه بامداد. تموم شد . کل شب رو با این بودم و واقعا چه زود صبح شد. دومین شب متوالیه که این اتفاق می افته. زیاده حرفی نیست امروز

دوشنبه

میخوام

ساعت یک و سیزده دقیقه بامداده. این اولین شبی میشه بعد از حدود سه هفته و نیم که شام تونا سالاد نخوردم! و کلا تو یه ماه و نیم اخیر شاید شش هفت شب ! حتی اون موقع که سفر بودم. الان که امشب این , جا موند خیلی احساس بدی دارم. واقعا حس میکنم پاشم برم بخرم . دمت .

پی نوشت: ساعت پنج و پنجاه و دو دقیقه. صدای آواز پرنده های خوش صدایی به گوش میرسه. از اینورم داریوش داره مدام میخونه که خورشید خانوم آفتاب کن شبو اسیر خواب کن. تمرین گرافیک بالاخره تموم شد (یعنی دیگه همین رو صابمیط می کنم بره پی کارش) امروز تو دپ با خیلیا کار دارم برم یه سر بخوابم که نیازه.

شنبه

مرا دریاب تا پارو مرا دریاب تا بندر




این عکس رو از آلبوم امین برداشتم. خونه واحده . من این عکس را دوست دارم. بگذریم!

در زبان آزتکی ضرب المثلی هست که ترجمش به زبون آدمیزادی میگه : از نظر تئوری فرقی بین تئوری و عمل نیست اما از نظر عملی این فرق بسیار است. حالا کار مام در اومده. باید بشینم چند تا الگوریتم رو که تقریبا با ماله و بتونه به هم چسبوندم حالا پیاده سازی کنم! اونم تا یه ماه دیگه. واقعا هیچ ایده ای از کار هنوز ندارم به جز این ضرب المثل بالا.

اندک سخنی با قزاقه مندیان (فرهنگ )

اندک سخنی با کودک درون: فردا میرم محمد رو میبینم. خیلی وقته درست حسابی نشده ببینمش. فردا دیگه وقتشه. باید این آخر هفته آخرین سری تمرین گرافیک رو هم تموم کنم (این یک آبلیگشن فرام د اسپیکر است). که بلکه دیگه این یه ماه آخر رو به پروژه این دو درس بپردازم. انصافا جفتشون درسای خیلی جالب و خوبی بودن (ماشین لرنینگ و کدینگ رو میگم نه گرافیک رو). امروز بعد از مدتها اومش رو دیدم. همونجوری آروم و کلی آدم رو تحویل میگیره. با رفیقش (طرف اسمش خنده کاره! ) رفته بودن اسمال ورد قهوه بگیرن منم اونورا پلاس بودم. هنوز که هنوزه پیش کالدربنک وقتی صحبت کوانتوم میشه یاد آوری اینکه نمره یک کلاس وزیرانی شدم کلی حال میده بهم. امروز سر کلاس کدینگ جالب بود یه قضیه خیلی مهم تو مخابرات رو ویجی (برادر اومش ) ثابت کرده. من واقعا برام جالب بود.

دیروز همینطوری که داشتم تو مسیر خونه به دپارتمان راه میرفتم (در واقع تو گوشم آهنگ هاوا ناگیلا با حد اکثر صدا آدم رو وادار به رقصیدن میکرد) برای تنوع زدم یه آهنگ رندم. مرا دریاب تا باور مرا دریاب تا آخر مرا درباب تا پارو مرا دریاب تا بندر. من نظرم عوض شد. از قسمت این شعر معنی دریافت کردم. نمیتونم اینجا توصیفش کنم ولی واقعا حسش کردم. دیگه برام حکم شعرای مرد هزار چهره ای رو نداره.

مخلص
جعفرپور


پس قلم!! این دو تارم واحد فرستاد. این دو تارم دوست دارم!




جمعه

آن پيک نامور که رسيد از ديار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش می‌دهد نشان جلال و جمال يار
خوش می‌کند حکايت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همی‌برم
زين نقد قلب خويش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سير سپهر و دور قمر را چه اختيار
در گردشند بر حسب اختيار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسيم صبح
زان خاک نيکبخت که شد رهگذار دوست
ماييم و آستانه عشق و سر نياز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نيم شرمسار دوست

سه‌شنبه

Avrim Blum

من تازه این بشر رو کشف کردم!

یکشنبه

گرافیک















فقط یه سریه دیگه مونده (انیمیشن)

شنبه

سخنی که اشتباهی به اینجا آمد فقط تقصیرش اینه که اشتباهی اومد

Robert Calderbank has been recognized with the 2008 Graduate Mentoring Award. This is an "annual award to honor Princeton faculty members who are exemplary in supporting the development of their graduate students as teachers, scholars, and professionals

نمی خواستم اینارو در اینجا بذارم. چرا که جای اینچنین مطالب در جای دگر است و جای دگر مهیا. نمیدونم چی شد که دستم به اینجا اومد. اینجا به هر حال سر و سری با زندگی من برای هشت سال داره و ارزشی بیش از جای دگر.

امشب به کل به خودم استراحت دادم. گرچه هفته ای که گذشت سرشار از کار بود و هفته ای که در پیش است به مراتب بدتر ولی واقعا نیاز داشتم به یه پیاده روی طولانی مدت تنها و با فراغ خاطر. فصل بهار با تمام زیباییاش دردسر هاییم واسه من داره. من بهش حساسیت دارم. قلبم میگیره بعضی وقتا و نفسم در نمیاد. زیاد مهم نیست اگه رو زندگی تاثیر نذاره. هوا امشب بسیار عالی بود . جاده فریاد میزد که بیا. احتیاجی حتی به بادگیر هم نبود . پیاده راه افتادم به وجب کردن پرینستون و البته تفکر. جاده من رو به جاهای مختلفی برد جاهایی که پیاده نرفته بودم. جاهای دیگری که دیگه پرینستون نبود جاده بود و البته طبق روال ایالت ما چراغی وجود نداشت. میدونم آخرش این جاها کار دست من میده یا با سگی یا بدتر از اون با آدمیزادی. ولی حیف که فقط زمانی یاد این می افتم که دقیقا تو اون منظره قرار میگیرم. به چیز جدیدی که اخیرا دارم میخونم فکر میکردم. در ماشین لرنینگ یه لم خیلی معروفی هست به اسم Johnson-Lindenstrauss که میگه اگه داده ها رو رو یه زیر فضای رندم با بعد نسبتا خوب تصویر کنیم اندازه ها و درنتیجه همسایگی ها تقریبا ثابت میمونه. این کمک خیلی شایانیه تو کلاسترینگ. حالا جالبیش اینه که این جی ال لما با خاصیت Restriced Isometry تو compressed sensing دقیقا یه چیزه. پروژه درس ماشین لرنینگ رو دقیقا رو همین گذاشتم حد اقل فکر کنم به این بهونه با یه دید خیلی روشن تر مساله universal dimensionality reduction رو بفهمم. و جالبیش اینه که اینا ربط خیلی مستقیمی به SDP و approximation algorithms یعنی کار موزز داره واقعا اعتراف میکنم برای اولین بار واقعا از این چیزا خوشم اومد. آدم وقتی یه چیزی رو از طریق یه چیزی که حس میکنه مال خودشه میبینه خیلی احساس بهتری بهش دست میده.

این کارا که تو ربط دادن JL به RIP هست کلا میخوره به بعد از زمان ورود من به پرینستون. ولی لعنتیا جماعت کلا افتادن به جون کامپرسد سنسینگ سرعت ریزالتایی که در میاد واقعا باور نکردنیه

تو راه به اینا فکر میکردم یه مدتی. امروز یه تالک تو دانشکده یکی از شاگردای Dan Spielman داشت میداد راجع به کار جدیدشون. این جناب Dan Spielman رو که الان تو دانشگاه Yale هست اولین بار (و تنها بار) تو فاکس 2007 دیدم. یه tutorial داشت راجع به نگاه جبری به گرافها . من ته سالن نشسته بودم. سالن پر بود. و البته جناب مهدیان که یه خورده اونطرف تر به علت نبود صندلی روی میز نشسته بود. اونجا نظر من راجع به خیلی چیزا عوض شد. فکر کردم خیلی چیزا که تا به حال فکر میکردم فقط به درد یه کامیونیتی خاص میخوره اصلا هم اینجوری نیست و دقیقا ریسرچ برعکس اینه. این جناب اسپیلمن با اکسپندر کد ها دقیقا همین کار رو کرده و الان جالبیش این بود که این و شاگردش تو result جدیدشون دقبقا JL lemma رو استفاده کرده بودن (خیلی عجیبه دو روز قبل یه چیز رو برای یه جا بخونی بعد دو روز بعدش بیای ببینی تو یه جای دیگه دقیقا اون رو استفاده کردن)

من دیگه کاملا مطمئن شدم که میخوام تا جنرال رو این کامپرسد سنسینگ کار کنم با یه مقدار روی LDPC کدها. یکی از پست داکها که این روزا کلاس کدینگ رو درس میده امیر بناتان نامیه که به نظرم خیلی عالی درس میده. درس ماشین لرنینگ رو هم راب شاپیری خیلی خوب درس میده آدم تمام مطلب رو سر کلاس میفهمه و چیزای خفنیم می فهمه. تو کلاس به جز ما از گروه تئوری و گروه هوش از دانشکده ها ی برق و عرفی (operation research and financial engineering) هم کلی آدم میاد. خیلی برام جالبه که تو دوره phd برخلاف چیزی که فکر میکنن طرف فقط باید کار خودش رو بدونه کسی که رو موضوع های زیدادید داشته باشه خیلی کارش راحت تره. برخلاف اینا حالا بیا برو کلاس تارجان من حتی یه جلسه هم نتونستم دووم بیارم. روش به در با یه صدای یه نواخت از رو اسلایدا میخوند. اوه شت یا حتی باراک (نه به این شدت بدیهتا)

پیاده روی امشب بسیار مسرت بخش بود. بخش اعظم راه من رو یاد پیاده روی شبها تو مسیر اکباتان به فرودگاه مینداخت. یه راه دراز کنار جاده و چمنهای سرسبز. حتی موسیقی هم نبود که حجابی بین خودت و حست بشه و بخواد اون رو هدایت کنه. به شدت یاد اون زمانی افتادم که مساله گربه های شرودینگر رو تو استخر دانشگاه شریف تو تابستون سال اول فهمیدم تقریبا همون حس همون حال. راستی سوای اینا تابستون وقت شه کوانتومم باز شروع میکنم.

بخش بد قضیه زمانیه که یاد درس گرافیک می افتی. یه درس مزخرف (به کسی جسارت نشه) که دپارتمان مجبورت کرده پاس کنی. من واقعا خوش شانس بودم که ترم قبل پنج تا از شش تا درس اجباری رو پاس کردم رفت. ولی واقعا این درسای اینجوری مخل فکر کردن رو چیزیه که دوست داری. میخوام رو گرافیک سیستم علامه حلی رو پیاده کنم به جای سیستم شریف. البته شایدم این وسط از وجود آدیتیا باسکارا سوء استفاده کنم. نور مایند

آخر راه به یه تاب رسیدم. واقعا یادم نمیومد آخرین باری که تاب سوار شده بودم رو. احتمالا خیلی قدیمه. الا کلنگ رو یادمه بعد از المپیاد دانشجویی بود با قره و علیرضا صحرایی و ماکان. یارو باغبونه گیر داد بهمون. نیم ساعتی مهمون تاب نازنین بودیم و قصه من و شمع نیمه جون در رثای پروانه رو باهاش اجرا کردیم. از فردا باز کار شروع میشه. این ترم بر خلاف ترم قبل تعطیلیم نداریم که به زخما بزنیم. خدا خودش عاقبت کار رو بخیر کنه. حسین و محمد رو که میبینم کلی خوشحال میشم. جفتشون خیلی کمکم کردن تا روی این که بیام کدینگ مطمئن بشم و همچنین بوآز باراک و برنارد شزل. حالا دیگه هر چی میخواد بشه. اینا ادمیشن دادن خودشونم باید پاش وایسن. البته سال بعد کلا پول ما رو دپارتمان از رو تی ای شدن میده و اینجوری که از حسین و سایر 81 ایا (منظورم همدوره ای های حسینه) شندیم زیادی تو پاچست. کلا به من چه؟

فردا کار شروع میشه. کلا این فشار مفید بود باعث شد بر خلاف ترم پیش میزان علافیم خیلی کم بشه اصلا قابل مقایسه نیست. و درنتیجه یکهو واردم نشه. ذره ذره .

هنوزم نمیدونم چرا این رو اینجا نوشتم و نه جای دگر .

Sina Is Not Annihilable








تکرار

چه حس جالبیه وقتی این با حداکثر والیوم دهها بار تکرار بشه. میشه روی رفتار مغز آدم تو این پروسۀ چند صد ایتریشنه یه مقاله داد. نقش ابزار های صوتی آمپلیفای کردن در فدورا هم البته غیر قابل انکاره.







چهارشنبه

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

1
2
3
4
5
6
7

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم سلطان من خدا را زلفت شکست ما را در گوشه سلامت مستور چون توان بود آن روز دیده بودم این فتنه​ها که برخاست عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
تا بی​خبر بمیرد در درد خودپرستی ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی با کافران چه کارت گر بت نمی​پرستی تا کی کند سیاهی چندین درازدستی تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی کز سرکشی زمانی با ما نمی​نشستی چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
بعضی وقتا واقعا این که این امین سیدی کامنتدانی نداره چنان میره رو اعصاب که مجبور میشی دو نخ سیگار و دو فنجون چایی حیف خودت بکنی.

این رو گفتن اولین صدای ضبط شده در ایرانه. یه نگاه اینور اونور کردم کسی چیزی نگفته بود که جعلیه. پس فعلا درسته. چقدر صداش آشناست. سایه خدا که خودمان باشیم!

سه‌شنبه

خیمه زد به صحرای دلم

نمی خواستم راجع به این پستی بنویسم. ولی دهنش سرویس بد جوری من رو طالب کرده. معنی "جانا سخن از زبان ما میگویی " رو میتونه با تمام توان به من پرتاب میکنه. عشق آمد و خیمه زد به صحرای دلم. تا شش ماه پیش اینارو مشتی کلمات فانتزی میدونستم برای آدمایی که نمیخوان تو زندگی هدف بالاتری داشته باشن . ولی الان ... آدما چقدر عوض میشن و چقدرم سریع. شایدم مشکل سر همین کلمه آدمه... بیا که برویم از این ولایت من و تو - تو دست من و بگیر و من دامن تو- جایی برسیم که هر دو بیمار شویم - تو از غم بیکسی و من از غم تو . به به! به به!. همسایه شوی که دست به ما سایه کنی - شاید که نصیب من بیچاره شوی. تا باشه از این بیماریا باشه مخلصشم هستیم. خیلی حیفه که باید حد اقل تا تابستون بره تو بکگراند بعدشم تا بعد از ژنرال.