دوشنبه

ایرونیهای کالیفرنیا!

البته مسلما این چیزی که میخوام بگم بدون استثنا نیست و مثل هر مشاهده‌ی دیگه‌ای استثناهای خاص خودش رو داره! 
آدمای شریف و بامرام در هر جنس و نژادی در هر کجای زمین پیدا میشوند. در این هیچ شکی نیست اینجا هم مستثنا نیست


حتما همتون راجع به ایرونیای ال‌ای زیاد شنیدید. ایرونیهای تازه به دوران رسیده ای که مهمترین خصیصشون نا آگاهی
 از حوادث پیرامونشونه (حالا جهان پیش کش) اما متاسفانه ظاهرا این قضیه‌ی ایرانی ال ای بودن فقط مختص به ال ای نمیشه و نواحی بیشتری از کالیفرنیا رو در بر میگیره. 

ایرونیهای شمال کالیفرنیا (اکثرا) ویژگیهای منحصر به فردی دارند که به راحتی میشه اونا رو از ایرونیها ی سایر جاهای دنیا متمایز کرد. 

اکثریت قریب به اتفاقشون (در واقع در تمام فعلهای زیر منصفانه تره که از مون به جای شون استفاده کنم که حالا بعدا در موردش توضیح میدم( مهندسای این مملکت هستند و در شرکتهای بزرگ تکنولوژیک دارند کار میکنند (یا در یکی از دو دانشگاه با پرستیژ شمال کالیفرنیا درحال تدریس هستند) این آدما از عنفوان بچگی به عنوان تیزهوش از سایر انواع بشر جدا شدن.و تا همین لحظه هم این جدایی ها ادامه دارد. بدیهیست که این ابنای بشر از دماغ ماموت افتاده‌اند دقیقا در همان زمانی که آسمون از خدا اجازه گرفته و سوراخ شده است. جالبی این قضیه وقتی زیاد میشه که ببینیم تمام تصویری که ایرانیهای نسل دومی از ایرونیهای مهاجر دارند هم از همین کانال هست و در نتیجه خیلی از این خواص به طور مستقیم به اونها هم منتقل میشه 

این ایرونیای عزیز عاشق پارتی هستند. اگر بهشون بگی سه تفریح رو در زمانهایی که موشک هوا نمیکنید نام ببرید قطعا جوابش پارتی پارتی و هایک خواهد بود (برای بعضیاشون البته پارتی پارتی بار هست) و این دوستان گرامی اصلا با اینکه دور هم بنشینند و قدری به گفتگو بازی یا حتی تبادل اطلاعات بپردازند روی خوشی نشون نمیدهند

این ناحیه چه در بین ایرانیها و چه در بین غیر ایرانیها (که بخش اعظمش هندی ها هستند) بیشترین تعداد نسبت پسر مجرد به دختر مجرد رو داراست. موارد زیر به عنوان نتایج مستقیم فکت بالا گذارش میشود: دختر های این ناحیه از  خیلی از پسر های پسر تر هستند. تعداد زیادی از پسرهای این ناحیه مثل چتر آویزون هستند. دخترهای این ناحیه به   شدت فمینیست شده اند به طوری که خوشختانه در تمام کارها با پسرها برابر هستند(مخصوصا در آشپزی بلد نبودن) 
به جز در کارای مردونه (مثلا  شما بیا دختری پیدا کن که حاضر باشه مثلا خونه رنگ بزنه!)  .اتفاقا دخترا و پسرا در عین تمام برابری یه فرق دیگه هم با هم دارند. دخترا همش قربون صدقه‌ی هم میرند (من دختر نیستم پس نمیتونم قضاوت کنم ظاهریه یا باطنی) اما هیچ دختری تحت هیچ شرایطی قربون صدقه‌ی هیچ پسری نمیره (آخه فرق هست دیگه). در عوض پسر ها تا جایی که از دستشون بر بیاد قربون صدقه‌ی دخترا میرن (این قطعا ظاهریه) ولی عوضش اگه یه پسر بخواد از رفیقش تعریف کنه اونوقته که هر دو تاشون زیر هزار تا زره بین هستند به عنوان دو تا گی!! 

بذارید این یکی مورد رو با یه مثال بهتون بگم:  آقا /خانوم الف یه ایمیل میزنه به چند تا از دوستاش که آخر هفته یک شب برن شام دور هم و دیداری تازه کنند. آقا/خانوم ب اول اعلام میکنند که فکر خوبیه و میان. اما آقا/خانوم ج ظاهرا براشون کاری پیش اومده و نمیتونن بیان. آقا /خانوم ب همونجا اعلام میکنند که میخواستن بیان آقا/خانوم ج رو ببینند و حالا که ایشون نیستند من هم بهتره به کارام برسم (به زبان مودبانه بقیتون هویجین) احتمالا یکی دو تا دیگه از دوستان هم اعلام میکنند که کار دارند و ایشالا به زودی هم رو میبینیم (این به زودی یعنی یا تو پارتی بعدی یا اگه یکی از اون خواننده های لوس آنجلسی تصمیم گرفت یه سر بیاد بالا در کنسرت بعدی) بقیه ‌ی دوستان هم اصلا به کل بیخیال جواب دادن میشوند!

مسلما اینا که گفتم تمام حقیقت نبود. اما خوب قدر مسلم بیانگر فرهنگ و نوع برخوردی بود که متاسفانه بین خیل زیادی از ایرونیهای اینجا جا افتاده طوریکه خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. نه از شبهای فیلم بینی (اون طوری که در پرینستون بود) اینجا خبری هست (دارم به طور متوسط میگم) نه شب شعرش رنگ و بوی شب شعرای ایران و یا حتی پرینستون رو داره (به جاش شب شعراش بهترین و راحت ترین جاست برای مخ زنی ). خلاصه اینکه دنیاییه اینجا برای  خودش. دنیایی که آدم اگه چشمش رو باز نکنه تا فرق سر توش فرو میره و بعدش دیگه یک ایرونی موفق شمال کالیفرنیایی میشه 

بیایید شعر نخوانیم

من از اولش هم شعر خوانی  رو هرگز دوست نداشتم. عوضش عاشق شعر شنوی بودم. شعری زیبا با صدای دلنشینی و در پس زمینه آهنگ ملایم و دلنوازی. نه تنها لذت زیادی داره و بلکه خیلی خیلی راحت آدم با شعره ارتباط برقرار میکنه. از میون شاعرا از میون صداهاشون (طبقه بندی شعرا اینجا صرفا بر اساس صداشونه!!) دو نفر رو خیلی دوست دارم. شاملو و شهریار. و اغراق نیست که بگم یکی از موضوعاتی که همیشه نیمه‌ی سمت چپ روحم با نیمه‌ی سمت راستش سرش دعوا داشته همینه که شاملو یا شهریار!

پی نوشت: این پست دقیقا یک معنای تحت اللفظی داره و یک معنای استعاری (تمام لغات خاص بالا استعاره و سمبل  هستند). هر دو مفهوم دقیقا به یک اندازه مد نظر من بودا