چهارشنبه

آیا این واقعا تناقضه؟

یاد نامجو می افتم

بدون شرح

از هتل کنفرانس


این مربوط میشه به هتل کنفرانس.این عکس رو من نفهمیدم محمد محرمی کی گرفت قضیه اینه که ظهر که رفته بودیم سر ناهار(همون یان ورداک و اینا) دو نفر سر میز بودن که طبق روال سلام علیکی کردیم .طرف گفت ساموئلم اون یکیم گفت فلانیم . منم گفتم منم سینام. یهو دیدم طرف گفت این نیک نیم (اسم مستعار))گفتم نه بابا اسممه. شاکی شده بودم و متعجب که چرا همچین حرفی زده. گفتم اسمم سیناست خوب. باز طرف یچیزی گفت تو این مایه ها که اوه آی سی شما دو تا اسم دارین! من از تعجب داشتم شاخ در می آوردم. گفتم این چیزی که گردنمونه واسممون رو روش نوشته رو بهش نشون بدم بگم بابا بیا ببین اینجا نوشته سینا. ولی به محضی که سرمو خم کردم دیدم روش نوشته آرش اسدپور!!!!!! امان از بی دقتی آقا! نکته همین بود که طرف هنگ کرده. اول اسم من رو از اونجا خونده بعد دیده من میگم سینا. اینجا دارم از آرش می پرسم که حدس بزنه چرا اونا میگفتن سینا اسم مستعارمه و محمد راهنمایی میکنه که اونا اگه یکی میومد میگفت این اسمش آرشه راحت تر قبول می کردن

دوشنبه

باغ وحش دیجیتالی


باغ وحشی از نوع مدرن در کلتک وجود داره که توش کلاسای پیچیدگی نگهداری می شن. شهردارشم اسکات آرونسونه آدرسشم اینجاست

تخت جمشید







به نقل از کتاب شکوه تخت جمشید


یکشنبه

Theorem:khob farda ke kheily mohem nist alan, ayande mohemme va hal.

Proof: Using Markov's assumption->
future is conditionally independent of the past knowing the present!

دو گل

آهنگ گل گندم وآهنگ گل پامچال واقعا نمی دونم چرا وقتی ایران بودم کشفشون نکردم. شاید به دلیل کمبود امکانات.شاید به دلیل اینکه ناظر کبیر نمی خواست. شایدم مشکل از خودم بوده(دو نقطه دی) واقعا قشنگن

فراخوان

گروه انصار حزب الله در ایران، در بيانيه اى كه پس از نشست سراسرى اين گروه منتشر شده، هر مامور رسمى دولت آمريكا را "مصداق بارز تروريست" دانسته و تمامى هسته هاى حزب الله را به "برخورد قهرآميز اعم از هلاكت يا اسارت" آنان فرا خوانده است.در اين بيانيه كه متن آن در هفته نامه " يالثارات"، ارگان انصار حزب الله منتشر شده، آمده است:"حضور جنايتكاران خون آشام آمريكايى در سرزمين هاى اسلامى و به خصوص كشورهاى مظلوم عراق و افغانستان تهديدى جدى براى دنياى اسلام و انقلاب اسلامى است. تروريسم سازمان يافته دولتى آمريكا با هدف حمايت از صهيونيسم و تسلط بر منابع مادى و معنوى و انهدام بنيان هاى اعتقادى و اخلاقى مسلمين، تمامى امكانات خود را تجهيز كرده است."
اون وقت ما اینجا مثلا اگه یکی بین ما و مثلا مجارها فرق بذاره شاکی می شیم

شنبه

پنج سال شریف

تصحیح

من باید یه چیزی رو تصحیح کنم. اینکه اولا هر کشوری آدم خوب داره بدم داره. اینجام که آدمارو با تعداد مقاله هاشون می سنجن. دوما اینکه نمیشه با یه ساعت حرف زدن با یکی حکم داد طرف با شخصیته یا بی شخصیت. این کاملا طبیعیه و فکر نکنم احتیاج به دلیل داشته باشه.پس اون حرفی رو که راجع به کشور دوستیا زدم پس می گیریم. به این معنی که اصلا اهمیتی نداره کلا جامعه اینجوریه و اینام نمونه هایی کاملا نرمال از همین جامعه هستند.این پست رو فقط برا خودم نوشتم که یادم بمونه نکته رو

یورز
سینا

جمعه

احوالات

کمی سرما خوردم. امشب زود می خوابم . هفته جالبی بود. به رودآیلند رفتیم برای شرکت در یک کنفرانس . با آرش (اسد پور) و محمد (محرمی) اتاق گرفته بودیم. به من خیلی خوش گذشت به خصوص با آهنگای جدید. ملت زیادی رو دیدم ایرانی غیر از ما ها حمید ناظر بود. وهاب(دکتر میررکنی) و دکتر محمد مهدیان رو از نزدیک دیدم.با تقی(دکترحاجی آقایی) هم راجع به کار و آینده و مقداری راجع به کشور دوستیا حرف زدیم.

یه بار سر ناهار با برنارد که یه پسر آلمانیه نشسته بودیم یه نفر کنارم بود اسمش رو پرسیدم گفت یان ورداک. به ذهنم رسید که این اسم بسیار آشناست و اصلا نمی تونستم به یاد بیارم که چرا. گفت پست دکتراست تو ریاضی پرینستون خودمون!ازش راجع به مریم میرزاخانی پرسیدم گفت امسال برکلیه. ازم پرسید از شریفی!!!! گفتم آره.کلا آدم روشنی بود. بعدها یادم اومد که این آدم پارسال تو شریف تو دپارتمانمون تالک داده

سر یه تالک نشسته بودم پیرمردی کنارم نشسته بود به اسمش نگاه کردم شامیر بود رمز نگار معروف!کلا رمز دست این نژاد دوستیاست. الگوریتمو کارای از اینن دست رو می دن به ایرانیا و هندیا چیزای مثل رمز رو خودشون ور می دارن.یکی از این کشور دوستیا که اودد رگو نام داره در زمینه کوانتوم آدم بسیار خفنیه. آدم خیلی با شخصیتی هم هست(اکثر کشور دوستیا این آخری رو ندارن)و مقالات زیادی ضد جنگ هم داره. باهاش تو آسانسور حرف می زدم گفت می خوای با کی کار کنی گفتم بوعاز باراک و چیزی بین رمز و کوانتوم.گفتم خیلی باید بخونم هنوز . گفت آره مخصوصا رمز. هنوز نمی دونم چرا این رو گفت.

کلا فلسفه و سطح کنفرانس با ایران قابل مقایسه نیست.این یه واقعیته که باید بهش پرداخته بشه. اصلا با کنفرانس انجمن کامپیوتر ایران مقایسه هم نمی شه کرد.ارائه های رمز برام خیلی جالب بود.

طبق سنت همیشگیم شب اول گم شدم. هرگز فکر نمی کردم دومین دانشگاهی که تو امریکا برم این دانشگاه قهوه ای باشه(براون) ولی در کل به نظرم دانشگاهش در سطح بهشتی حداکثر هست و اصلا نمی صرفه کسی برا ادامه تحصیل بیاد اینجا(بره کانادا یا حتی اروپا شاید به نفعش باشه)یک پسر هندی که از برکلی مهمونه پرینستون با ما رفت و برگشت.پسر آرومیه و انصافا با شخصیت.ولی زیادی آرومه کلا زندگیش رو مساله حل کردنه.من اینجوری دوست ندارم

در هتل با یه زوج ایرانی ملاقات کردیم. بعدا حسین بهم گفت سلمان(ابوالفتح بیگی) ریاضی کار بوده و در ام آی تی به کوانتوم علاقه مند میشه و الآن شاگرد پیتر شر است.آدم بسیار با ادبی بود و متواضع. در نظر دارم بعدا باهاش کار کنم

محمد محمودی تنها ایرانی بود که ارائه داشت(وهابم بود ولی مال اونارو یه نفر دیگه پرزنت کرد).واقعا برا کارش خیلی تمرین میکرد و وقت میذاشت من اصلا حوصله این کارارو ندارم . چرا؟؟؟

سه شنبه شب برگشتیم و من چهار شنبه ظهر میان ترم کوانتوم داشتم. با کمک کیوان عزیز مفاهیم دستم اومده بود. ظهر بعد از کلاس پیش اومش رفتم برا مید ترم. دو جلسه پیاپی بود که اومش سوتی می داد سر اسپین و من بدون اینکه خودم بدونم سوال می کردم. خیلی بده چون کلا جلسه زیر سوال می رفت. ولی قابل تقدیره که وقتی نمی دونه میره مطالعه می کنه(با وجودیکه معترفم بحث اسپین اصلا به این آدم مربوط نمی شه) و جلسه بعد کامل توضیح می ده.به هر حال میان ترم رو گرفتم . دو سوال اولش محاسبات کوانتومی بود و نسبتا بلد بودم. سوال سوم مکانیک کوانتومی بود. هنوزم عقیده دارم صورتش غلط است. به هر حال با صورت غلط مساله رو بردم جلو(خیلی ایده نداشتم دارم چکار می کنم.صرفا کارای ریاضی مهندسی حصارکی رو تکرار می کردم) و بعد از اون با یه فرض مساله رو بردم جلو و هر چند نه تمیز ولی بالاخره حل شد. در قسمت آخرش اساسا سوتی دادم که مهم نسیت ما دانشحوی تحصیلات تکمیلی هستم الآن دیگه.

هفته آینده تعطیلیم .تعطیلی پاییز نام داره.قدری استراحت و بسیاری جبران وقتهای تلف شده لازمه. روز به روز به رمز و کوانتوم علاقه مند می شم هر چند سویچ به تئوری اونم اینجا واقعا سخته. تو یه بخشایی واقعا عقب میمونم از کسایی که کلا عمرشون تئوری بودن یه قسمتهاییشم دوست ندارم. ولی این دو ارزشش رو داره. طوری که هیچ جایگزینی نمی تونم براش پیدا کنم. کلا هم تو این سمینار به این نتیجه رسیدم که کلا پرینستون به خاطر آی آی اس و آدمهای خفن اونجا و تاکهای مداوم اونجا تو تئوری کلا شاخه

درس هوش مصنوعی رو هم اینجا باب نامی واقعا قشنگ درس می ده. روال کار از کتاب راسله که تو ایرانم داشتیم ولی برای مفاهیم مثالها کاملا ملموسه و آدم درک می کنه(به جای ایتکه اون مثالای بعضا آشغال رو کپی پیست کنن) نکته جالب هم اینکه بعد از گذشت فقط چهار هفته(ثلث ترم) به اندازه کل چیزی که در ایران هوش خواندیم تدریس شد و بعد از آن به مفاهیم به قول استاد درس هوش مصنوعی مدرن(اکثرا یادگیری ماشین) پرداخته می شه

همین

پادشاه پارتی



یه


هاوا ناگیلا 2

این ورژن این آهنگ رو دوست دارم. راستی ما تو آهنگای محلیمون آهنگای شاد اینجوری داریم؟

لینک

پنجشنبه

رابین هود





This is the last 3 minutes of Robin Hood. I doubt if you have seen it from TV!


به ما که رسید


جمعه

تمدن غرب

فرض کنین مهاجرای اروپایی به امریکا نیومده بودند! الان اینجا دست نخورده دست سرخپوستا بود با تمدن خاص خودشون. طبیعت مدار و با حداکثر اخلاق. قبایل سیو وآپاچی و داکوتا و ناواهو وغیره به زندگی آزاد و طبیعی خودشون مشغول بودن و الآن در بهترین شرایط کشاورزی رو اختراع کرده بودند(تازه اگه زلزله و یخبندون و از این قبیل نابودشون نمیکرد)خود ما واقعا حاضر یم در عصر مثلا حافظ زندگی کنیم(جهانی پر از عرفان و پر از الاغ برای حمل و نقل و بدون سیستم فاضلاب(میدونم فاضلاب تو ایران ساسانی وجود داشته))کلا به نظر من این استعمار با وجود اینکه آدمایی که سرش بودن خیلی بی شعور بودن بعضا ولی واقعا به نظرم لا اقل هرجا که رفته یه فرهنگم با خودش برده! به افریقا اگه نگاه کنیم تو کارای برادرهای امیدوار دیگه اوج این قضیست هر جا میرفتن قبایلی آدم خوار و کاملا برهنه.من واقعا ایده می خوام اینکه میگن این چیز بدی بوده واقعا یعنی مای امروز حاضر هستیم عطاش رو به لقاش ببخشیم و به کل بی خیالش بشیم؟واقعا نمی تونم قبول کنم که اگه اونا نبودن تو اون شرایطی که این مغولها مارو کاملا داغون نکردن و فرهنگ شرق با تزویر(از ترس ) رو به رو شده میتونستیم الآن حتی معادل اواسط انقلاب صنعتی فعلی باشیم و به نظرم با تمام این فجایعی که رخ داده این چیزایی که با خودش اورده خیلی بیشتر بوده .هر چند نمی دونم وبیش از اینم وقت برای فکر کردن به این موضوع نیست خوشبختانه

No Comment!


به یاد نیما

پنجشنبه

The Riddle

من این آهنگ رو خیلی (و این ویدیو رو تا حدی) دوست دارم

چهارشنبه

Froms Boaz Barak:

Homework 5 will be a bit longer than usual, with several "light"questions rather than few "heavy" ones.The reason is that I want you to be prepared for next week, when we'llhave a crash course in number theory and go on to see public keycryptography (which I consider as one of the most amazing inventions ofthe 20th century).

سه‌شنبه

حواشی

1. دروغ علنی: در طول بازی اخیر استقلال، بارها تصویر «صادق ورمزیار» کمک مربی این تیم در حال صحبت با تلفن همراه، از تلویزیون پخش شد و میلیون ها نفر آن را دیدند. جالب این که وقتی خبرنگاری از ایشان پرسید: «با کی حرف می زدی؟» ورمزیار به کل زیرش زده و گفت: «من؟ نه! کی؟ کجا؟»

به همین مناسبت پیشنهاد می شود جایزه «راستگوترین مربی هفته» به این عضو موثر آبی ها اهدا شود. چون بعضی ها معتقدند اگر او جداً تلفنش را سایلنت کرده بود (همانطور که خودش می گوید) معلوم نیست چه به سر تیمش می آمد!

2. فوتسالیست های رمانتیک: در دقایق دوم- سوم بازی تیم فوتبال سالنی «علم و ادب» خراسان، «مسلم طلوعی» بازیکن ملی پوش این تیم قلبش گرفت و طفلی مرحوم شد. ولی نکته جالب، میزان رقت قلب همبازی ها و مسئولان عزیز بود که با وجود اعلام فوت این بازیکن در بین دو نیمه، در کمال خونسردی به بازی ادامه داده و کک شان هم نگزید!

خب این دوستان نشان دادند حسابی حرفه ای شده اند و اجازه نمی دهند احساسات مانع کارشان شود. این خارجی ها هم الکی ادای آدم های بااحساس را در می آورند که مثلاً وقتی یکی از همبازی هاشان می میرد، دو هفته بازی نمی کنند. تازه صداوسیمای ما می گوید: خارجی ها جای قلب، کمبزه در سینه دارند!

3. انزلی غیرمردابی: عجیب ولی واقعی! برای اولین بار در طول تاریخ فوتبال ایران، تیم «ملوان» در زمینی از رقیب خود پذیرایی کرد که غیر باتلاقی و تقریباً استاندارد بود. باورتان می شود؟

4. سرمربیان تازه: هفته اخیر لیگ برتر فوتبال ایران، سراسر ماجرا بود. اما بشنوید از تازه ترین این رخدادهای غیرعادی، که اخراج مربی «پیکان» و سپردن سرپرستی تیم به «مصطفی کارخانه» سرمربی تیم والیبال این باشگاه است!

در همین راستا پیشنهاد می شود سایر باشگاه هایی که از مربیان خود رضایت ندارند هم آن ها را اخراج و نفرات زیر را جایگزین کنند:

- استقلال: «دوای درد آبی، اخراج ناصر حجازی»؛ و البته انتصاب «آقامدد» تدارکاتچی تیم، در راس کادر فنی.

- پگاه: مربی تیم نجات غریق گیلان، یا بازگرداندن «مجید جهانپور» بعد از تنها یک هفته که از اخراجش می گذرد.

- شیرین فراز: از بین گنده ترین گنده لات کرمانشاه یا معروف ترین تولیدکننده روغن کرمانشانی، یکی به دلخواه.

- ابومسلم: از لج خداداد، «شهرام گودرزی» جوانی که این هفته توسط ایشان ضایع شد.

- پرسپولیس: هرچند «افشین قطبی» خوب نتیجه گرفته و تیمش در صدر جدول است، برای جا نماندن از قافله، «علی پروین» و فوتبال «علی اصغری» را جایگزین کنند.

5. ده نفره شدن خودخواسته: «خداداد عزیزی» سرمربی ابومسلم، وقتی دید شهرام گودرزی به تیم خودشان گل زد، این جوان تیره بخت را بیرون کشیده و باعث شد تیم مشهدی ها دقایق آخر بازی مقابل «پاس» را با یک یار کمتر بازی کند. خداداد که سه تعویض خود را انجام داده بود، با این کارش گودرزی را چنان تحقیر کرد که این بازیکن با چشم های گریان روی نیمکت نشسته و تا پای غش رفت!

6. چک تاریخی: عزیزی در متن داغ ترین حاشیه های این هفته بود. او یک چک از «ناصر شفق» مدیرعامل باشگاه خورد تا حسابی برای آتشی که به پا کرد، شارژ شود. این که شفق آرام و متین آنقدر داغ کند که به برخورد فیزیکی متوسل شود هم از آن اتفاقاتی است که هر هزار سال یک بار ممکن است دیده شود.

این هم جملات قصار آقای مدیرعامل در مصاحبه هایش:

پس از بازی: تیم ما «یک مقدار» خیلی بد بازی کرد!

پس از چک: من احساس می کنم داستان خاصی نبوده!

برای رعایت انصاف و عدالت، این جملات قصار خداداد را هم نقل می کنیم:

پس از چک: من مارمولک تر از اینم که شما منو سیاه کنید!

پس از آرام گرفتن: البته جناب آقای شفق مدیرعامل تیم و بزرگ ما هستند و...!

7. کار فی سبیل الله: خداداد می گوید یک سال است دارد مجانی برای ابومسلم کار می کند. تکمله ناصر شفق هم جالب است: «من هم تا به حال یک ریال نگرفته ام. معاونت فرهنگی باشگاه هم نگرفته، معاونت فلان هم نگرفته، فلانی هم نگرفته، هیچکس نگرفته...!»

این جملات را قبلاً از امثال «علی فتح الله زاده» مدیر باشگاه استقلال یا «علی پروین» مربی پرسپولیس هم شنیده بودیم. البته بعداً وقتی افشا شد که مثلاً پروین برای یک فصل رقم وحشتناک 400 میلیون را به جیب زده، باد هواداران و مدافعانش خوابید؛ همان ها که اعتقاد داشتند این آقا ناجی باشگاه است و فرشته ای که از آسمان ها افتاده پایین و این حرف ها...

این قدر اعتماد به نفس برای گفتن دروغ های بزرگ، در فوتبال که هیچ، در کل دنیا بی نظیر است. نیست؟

8. رسانه های مقصر: تا صحبت از پروین است، این نکته را هم داشته باشید؛ آقای پروین می گوید بازی استقلال و پرسپولیس برای این در سطح کیفی نازلی بوده که «این روزنومه ها بی خودی گندش کردن»!

البته در دنیا دربی های خیلی بزرگ و حساس تری برگزار می شود که با سروصدای رسانه های بین المللی و توجه میلیاردی مردم جهان همراه است؛ با این حال این بازی ها بهترین و قشنگ ترین دیدارهای فصل از آب در می آیند. آقای خبرنگاری که میکروفن را می گیری جلو شکم پروین و خشکت می زند! چرا در جواب کارشناسانه «سلطان» این را نپرسیدی؟

9. گم شده همیشگی: این یکی زیاد مهم نیست، اصلاً خودتان را ناراحت نکنید. فقط باز «فیروز کریمی» (شاید برای صدمین بار) قهر کرده، سر تمرین استقلال اهواز نرفته و کلاً ناپدید شده!

خب این هم یکی از ویژگی های فوتبال خاص ما ایرانی هاست دیگر.

10. اخراج مضحک: در بازی پگاه گیلان و ذوب آهن اصفهان وقتی «محمدرضا مهدوی» مصدوم شد، در کمال تعجب، دکترهای هر دو تیم برای معالجه بر بالین او حاضر شدند. این ماجرا به درگیری لفظی آقایان دکترها منجر شد و نزدیک بود بر سر مداوای مصدوم، کتک کاری کنند. اما از همه جالب تر اینکه داور بدوبدو آمد و با قاطعیت بازیکن مصدوم را اخراج کرد. لابد برای اینکه تا او باشد دیگر دکی ها را به جان هم نیندازد!

11. مدیرعامل زرد: علی فتح الله زاده بعد از دربی تهران به شدت کنترل خود را از دست داده بود؛ او که گویا شعارهای تماشاگران و جو استادیوم رویش اثر سوء گذاشته بود، در مصاحبه های بعد از بازی نه مثل یک مدیر بلکه مثل یکی از همان هواداران سیزده- چهارده ساله احساساتی حرف می زد و انگار داشت به نشریات افراطی طرفدار تیم، تیتر می داد!

12. سمعی و بصری: دربی قرمز و آبی تهران پر از حاشیه بود. ولی یک اتفاق مهم و تاریخی که در حاشیه این بازی افتاد، استفاده داوران خارجی از وسائل کمکی الکترونیکی (گوشی ارتباطی) برای قضاوت بود. این اولین بار بود که در لیگ ما از این وسائل استفاده می شد و جای تقدیر دارد که آقایان داوران اسپانیایی لطف کردند و گوشی هایشان را با خودشان آوردند!

قسمتی از مصاحبه پیش از بازی یک مسئول محترم با رادیو ورزش: برای این بازی، داوران از وسائل سمعی و بصری استفاده می کنند. وسائل سمعی شان رسیده و قرار است وسائل بصری هم برسد! (برای این که از فردا مزاحم ایشان نشوید و نپرسید «بصری شان دیگر چه بود؟»، نام این مسئول محترم را نمی نویسیم!)

13. فهم معنی مفت: افشین قطبی دوشنبه شب در برنامه تلویزیونی «نود» حاضر شد و برای اولین بار از واژه محبوبش یعنی «سازماندهی» استفاده نکرد! ضمناً این مربی که هنوز فارسی را درست نمی داند، از گلی که تیمش خورد به عنوان «گل مفت» استفاده کرد که حتماً حاصل مشاوره نزدیکان تیم قرمز پایتخت با ایشان است. اگر قطبی را یک مربی بین المللی بدانیم، باید گفت که «به لطف یزدان و بچه ها» موفق شده ایم واژه «مفت» را وارد ادبیات فوتبال سطح اول جهان کنیم. مبارک است انشالله!


به نقل از http://www.jour4peace.com/main1.asp?a_id=471

مرغ سحر



مرغ سحر

آهنگ: مرتضی ني داوود شعر: ملک الشعرا بهار خوانندگان: قمرالملوک وزيری، ملوک ضرابی، شجريان، هنگامه اخوان، نادر گلچين، فرهاد، فاضل جمشيدی و سال آفرينش: ۱۳۰۴ / دستگاه: ماهور
بند اول:
مرغ سحر ناله سر کن................ داغ مرا تازه تر کن!
زآه شرر بار، اين قفس را............ برشکن و زير و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنجه قفس درآ..... نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه اين خاك توده را.. پر شرر كن!

ظلم ظالم، جور صياد.................... آشيانم داده بر باد
اي خدا، اي فلك، اي طبيعت.......... شام تاريك ما را سحر كن

نوبهار است، گل به بار است.......... ابر چشمم، ژاله بار است
.................. اين قفس چون دلم تنگ و تار است..................
شعله فكن در قفس اي آه آتشين..... دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه اي تازه گل از اين... بيشتر كن، بيشتر كن، بيشتر كن
مرغ بي دل، شرح هجران............... مختصر، مختصر كن، مختصر كن
بند دوم:
عمر حقيقت به سر شد................. عهد و وفا بي اثر شد
ناله عاشق، ناز معشوق............... هر دو دروغ و بي ثمر شد
راسته و مهر و محبت فسانه شد..... قول و شرافت همگي از ميانه شد
از پي دزدي، وطن و دين بهانه شد.. ديده تر كن!

جور مالك، ظلم ارباب................... زارع از غم گشته بي تاب
ساغر اغنيا پر مي ناب.................. جام ما پر ز خون جگر شد
اي دل تنگ ناله سر كن................. از مساوات صرف نظر كن

ساقي گلچهره بده آب آتشين........ پرده دلكش بزن اي يار دلنشين
........................ ناله بر آر از قفس اي بلبل حزين........................
كز غم تو، سينه من...................پر شرر شد، پر شرر شد

دوشنبه

Technion

Every road in the Cryptography ends to Technion, Haifa, Israel. That's amazing!

Jobrani 1

Maz Jobrani


Maziar "Maz" Jobrani (born February 26, 1972 in Tehran, Iran) is an Iranian-American comedian who is part of the "Axis of Evil" comedy group. The group appeared on a comedy special on Comedy Central. Jobrani has also appeared in numerous films, television shows, on radio and in comedy clubs. His filmography includes roles in The Interpreter, Friday After Next and Dragonfly.

Although born in Tehran, Jobrani's parents moved to California and he grew up in Tiburon in the San Francisco Bay area. He attended Redwood High School in Larkspur. Jobrani did not take the conventional route to performing comedy. He studied political science and Italian at UC Berkeley, where he received a B.A. degree. In fact, Jobrani was enrolled in a Ph.D. program at UCLA, when he decided to pursue his childhood dream of acting and performing comedy.[1] He has since made appearances on shows like The Colbert Report, The Tonight Show With Jay Leno, The Late Late Show with Craig Ferguson and regularly performs at top comedy clubs (in CA and NY) such as The Comedy Store. He also made an appearance as a dental patient on an episode of Still Standing. Jobrani is currently with the Axis of Evil Comedy Tour.

Jobrani married an ethnically Indian wife and currently resides in California.

یکشنبه

RealPlayer 11 build 6

Change the way you experience Internet video

Now RealPlayer gives you the power to download Web video instantly


This is a test:

شنبه

SOL

Expressive power of second order logic

Second-order logic is more expressive than first-order logic. For example, if the domain is the set of all real numbers, one can assert in first-order logic the existence of an additive inverse of each real number by writing ∀xy (x + y = 0) but one needs second-order logic to assert the least-upper-bound property for sets of real numbers, which states that every bounded, nonempty set of real numbers has a supremum. If the domain is the set of all real numbers, the following second-order sentence expresses the least upper bound property:

\forall A \Big[(\exists w (w \in A) \land \exists z\,\forall w ( w \in A \rightarrow w \leq z)) \rightarrow  \exists x\,\forall y  ([\forall w (w \in A \rightarrow w \leq y)] \leftrightarrow x \leq y)\Big].

In second-order logic, it is possible to write formal sentences which say "the domain is finite" or "the domain is of countable cardinality." To say that the domain is finite, use the sentence that says that every injective function from the domain to itself is surjective. To say that the domain has countable cardinality, use the sentence that says that there is a bijection between every two infinite subsets of the domain. It follows from the upward Löwenheim–Skolem theorem that it is not possible to characterize finiteness or countability in first-order logic.

بدون شرح

To be continued

Login and do the following :

1、ATI driver installation

sudo apt-get update

sudo apt-get install xorg-driver-fglrx

sudo depmod -a

sudo aticonfig --initial

Reboot , you should see the gdm running and the X window will work

سه‌شنبه

گزارش روز از ديداردانشجويان با احمدي نژاد - سه شنبه 17 مهر 1386

وعده ي ما امروز، دوشنبه ساعت 9:30 دقيقه در مقابل کتابخانه ي مرکزي، در هنگام حضور احمدي نژاد در تالار علامه اميني". اين جمله پايين تراکت کوچکي نوشته شده بود که تنها ساعتي پيش از ورود احمدي نژاد به دانشگاه تهران، بين دانشجويان دست به دست مي چرخيد. دانشجوياني که روي تراکت هاي کوچک ديگري از جمله خطاب به احمدي نژاد نوشته بودند: "مي آييم تا ياد آوري کنيم پا به مکاني آکادميک مي گذاري که مسئولان منصوب شما بهترين اساتيد ش را اخراج کرده اند... مي آييم تا از خوابگاههاي 6 نفر و بيشتر گلايه کنيم... مي آييم تا مزه ي عدالت را بچشيم، فردا مي آييم تا ببينيم بين ما و دانشجويان کلمبيايي عدالت بر قرار مي کني؟ همانطور که حرفها و حتي توهين ها و هو کردنهاي آنها را شنيدي و تحمل کردي، سئوالات و انتقادات ما را هم مي شنوي؟"
به عقيده دانجويان معترض، احمدي نژاد اما براي برقراري چنين عدالتي به دانشگاه نيامده بود؛ چرا که نه فقط هيچ يک از صدها دانشجوي منتقد اجازه ي حضور در سالن سخنراني وي را نيافتند، بلکه نيروهاي امنيتي با محاصره ي دانشگاه تهران از همان صبح رفت و آمد دانشجويان را سخت زير نظر گرفتند و مامورين انتظامات دانشگاه نيز از ورود دانشجويان ديگر دانشگاهها به دانشگاه تهران جلوگيري کردند. با اين حال تعدادي از دانشجويان دانشگاههاي علامه و پلي تکنيک به سختي و به کمک دوستانشان در دانشگاه تهران توانستند از حصار هاي سخت امنيتي عبور کنند و به درون دانشگاه تهران راه يابند.
اعضاي شوراي مرکزي دفتر تحکيم که يک روز پيش از حضور احمدي نژاد در دانشگاه تهران با طرح بيست سئوال خواستار پاسخگويي وي شده بودند با تهديد نيروهاي امنيتي از حضور در دانشگاه تهران باز ماندند، اما سئوالات آنان بارها از زبان سخنرانان تريبون آزاد و در تجمع دانشجويان معترض تکرار شد؛ خصوصا در اين مورد: "سه دانشجوي دانشگاه اميرکبير به نامهاي احسان منصوري، مجيد توکلي و احمد قصابان که از اعضاي اين اتحاديه نيز مي باشند، به اتهام انتشار نشرياتي جعلي بيش از 5 ماه است که درزندان به سر مي برند. بسياري معتقدند انتشار نشريات جعلي توسط حاميان شما و براي انتقام گيري ازدانشجويان بوده است. در جلسه اخير دادگاه اين سه دانشجو موضوع انتقاد به جنابعالي در دانشگاه امير کبير مطرح شده است. با اين وجود چه طور در دانشگاه کلمبيا ادعا نموديد که با دانشجوياني که در دانشگاه امير کبير به شما انتقاد نمودند برخوردي صورت نگرفته است؟"
به جز نامه ي اعضاي شوراي مرکزي تحکيم، همزمان با سخنراني احمدي نژاد، نامه ي ديگري نيز در سايت هاي اينترنتي منتشر و در ميان دانشجويان دست به دست شد. نامه اي که امضاي دانشجويان ليبرال دانشگاههاي تهران- يکي از طيف هاي جنبش دانشجويي ـ را در پاي خود داشت. نامه اي مشحون از پرسشهاي صريح و انتقادات تند. در قسمتهايي از اين نامه آمده بود: "آقاي احمدي نژاد با وجود توقيف بيش از صد نشريه، بازداشت مداوم فعالين سياسي و فعالين حقوق بشر، اخراج و بازنشستگي اجباري اساتيد، سه ستاره شدن دانشجويان و صدور احکام محروميت از تحصيل براي دانشجويان منتقد، و تحميل سانسور وقيحانه ي خبري به رسانه هاي مستقل آيا صحبت کردن از آزادي بيان در ايران بيشتر شبيه يک شوخي نيست؟ وقتي که احزاب همه اينگونه تحت فشارند و مامورين تحت امر شما در روز روشن به دفتر يک حزب قانوني حمله ي مسلحانه مي کنند و اعضاي ان را به زننده ترين وجه ممکن بازداشت مي کنند شما چگونه مي توانيد مدعي وجود آزادي در کشور شويد؟... شما اگر ذره اي به آزادي، دموکراسي و حقوق بشر اعتقاد داشتيد هرگز به برخوردهاي اينچنيني با مخالفين و منتقدين خود ـ خواه دانشجو و خواه غير دانشجو- رضايت نمي داديد... ما مصرانه از شما مي خواهيم که به نقض حقوق بشر در ايران و به تعقيب و آزار منتقدين خاتمه دهيد. ما از شما مي خواهيم که به جاي طرح شعارها و ادعا هاي تو خالي فکري جدي به حال اقتصاد بيمار دولتي و فقر فزاينده ي مردم کنيد. ما از شما مصرانه مي خواهيم که شبح جنگ و تحريم را از کشور ما دور کنيد."
تجمع دانشجويان در داخل دانشگاه و در مقابل سالن سخنراني محمود احمدي نژاد آغاز شد. تجمعي که چندين بار با يورش لباس شخصي هايي که خود را "دانشجويان بسيجي" مي ناميدند به خشونت کشيده شد، چهره هايي که هيچکدام براي دانشجويان دانشگاه تهران آشنا نبودند.
نزديک به هزار دانشجو- يعني عددي بيشتر از افرادي که در تالار علامه اميني به سخنراني احمدي نژاد گوش مي کردند- در محوطه ي دانشگاه تهران فرياد مي زدند: "رييس جمهور فاشيست- دانشگاه جاي تو نيست". دانشجويان همچنين با سر دادن شعار "مرگ بر ديکتاتور" و "عامل تبعيض و فساد ـ محمود احمدي نژاد" اعتراض خود را به سياستهاي وي اعلام کردند. اما شايد همه ي آنچه دولت احمدي نژاد با دانشگاه کرده بود در اين شعار خلاصه شده بود که: "اخراج، تعليق، شکنجه ـ نتيجه ي مهرورزي".
در حين تريبون آزاد نمايندگاني از دانشگاه علامه و دانشگاه پلي تکنيک نيز به ايراد سخنراني پرداختند و در مورد احکام سنگين انضباطي در دانشگاه علامه و بازداشت دانشجويان دانشگاه پلي تکنيک احمدي نژاد را مورد پرسش قرار دادند. اين اما پايان ماجرا نبود. دانشجوياني که تحت تدابير شديد امنيتي از راه يافتن به سالن باز مانده بودند با راهپيمايي در محوطه ي دانشگاه و سر دادن سرودهاي يار دبستاني و اي ايران به طرف يکي از درهاي رو به خيابان انقلاب دانشگاه تهران حرکت کردند. اينجا بود که در مواجهه ي دانشجويان با پليس ضد شورش که آن سوي نرده هاي دانشگاه مستقر بود اتفاق کم سابقه و عجيبي افتاد، پليس از بيرون دانشگاه براي متفرق کردن دانشجوياني که درون دانشگاه بودند به "گاز فلفل" متوسل شد. واکنش دانشجويان به اين اقدام پليس ضد شورش فرياد "نظامي حيا کن- دانشگاه را رها کن" بود. دانشجويان همچنين شعار مي دادند. "حکومت سپاهي - نمي خوايم نمي خوايم"، "حکومت زور نمي خوايم- پليس مزدور نمي خوايم". دقايقي پس از اين واقعه، ماشين حامل وزير علوم به طور کاملا اتفاقي با دانشجويان خشمگين رودر رو شد که دانشجويان با شعار "وزير بي کفايت -استعفا استعفا" به استقبال او رفتند و زاهدي به کمک راننده و تيم محافظانش به سرعت از صحنه گريخت.
دانشجويان به دنبال قريب به 4 ساعت تجمع و راهپيمايي، حوالي ساعت 2 بعد از ظهر به تجمع خود پايان دادند. پايان اين تجمع نيز البته با زد و خورد دانشجويان و نيروهاي لباس شخصي درون دانشگاه همراه شد. يکي از اين دانشجويان به روز مي گويد: "حال بايد نشست و ديد احمدي نژاد همان انتقامي را که از دانشجويان پلي تکنيک گرفت از دانشجويان معترض امروز هم خواهد گرفت؟"
اين دانشجو مي افزايد: "احمدي نژاد از دانشگاه تهران رفت، با انبوهي از سئوالاتي که نه تنها بي پاسخ ماند بلکه حتي مجال طرح هم نيافت تا دانشجويان ايراني با خود بيانديشند جايگاه آنها در کابينه ي 70 ميليوني محمود احمدي نژاد کجاست".
اين سخن هنگامي وجهي ديگر گرفت که يکي از سخنرانان تجمع آرزو کرد: "اي کاش، منصوري، قصابان و توکلي هم سربازان متجاوز انگليسي بودند تا هر چه زودتر و با کمال عزت و احترام آزاد مي شدند".
دانشجويان بسياري هم بودند که مي گفتند: احمدي نژاد حتما صداي فرياد دانشجويان در دانشگاه تهران را شنيده است و حتما اين فراز از نامه ي آنها را خوانده است که: "شما از مهرورزي، عشق و عدالت مي گوييد در حاليکه معلماني را که تنها حق خود را مي خواستند به خشن ترين شکل سرکوب کرديد. کارگراني را که حق خود را مي خواستند به زندان افکنديد و دانشجويان و روشنفکراني را که مخالف شما بودند يا متفاوت از شما مي انديشيدند را در زندانهايتان به زنجير کشيديد".
for those who suffer from this stupid filtering!

یکشنبه

ورود ممنوع

من واقعا متاسفم ! می خواستم اینجا باشم و علامت ورود ممنوع نداشته باشم تا اگه واقعا کسی کاری باهام داره.... ولی انگار نمیشه. از الآن دیگه تابلو بیزی رو می ذارم و لطفا اگه کار خیلی مهمی ندارین بیخیال شین . این پست مال کسایی بود که درک نمیکنن الان اینجا چقدر کار سر من ریخته

شنبه

آهنگای قدیمی


یه سری آهنگ قدیمی. با تشکر از کیانوش. بیشترشون کن پسر
بعضی آهنگاشو واقعا خیلی وقت بود دنبالشون بودم.

فریدون فروغی



ا

امروز جمعه بود.سیزدهم مهرماه! سال 80 هم جمعه ای داشت سیزدهم مهرماه. روز درگذشت فریدون فروغی. کسی که لا اقل هر وقت دلم میگیره میرم آهنگ مرغ گرفتارش رو گوش می دم.یا یار دبستانی یا نیاز یا کوچه شهر دلم یا آدمک یا قریه من یا سال قحطی یا ... یا حتی آهنگ دختری به نام تندر که بهش قول داده بودن اجازه پخش بهش بدن و ندادن! بهش قول مجوز دادن و هنوزم مجوز نداره! چرا؟ واقعا باید فکر کرد چرا! یکی از دوستاش تو یکی از مصاحبه ها می گفت بعد از تلاش بسیار و یاس خود کشی کرد! واقعا چرا؟ یادم میاد فقط و فقط یک بار صداش رو از تلویزیون شنیدم. زمان انتخابات آهنگ یار دبستانی رو تبلیغ دکتر معین پخش شد! حتی کار به جایی رسید که عید امسال یه مشت از عقب مونده ها زدن قبر فریدون و شاملو رو شکوندن (واقعا آدم باید چقدر پست و عقده ای باشه) اولین کنسرت فریدون فروغی بعد از انقلاب فریدون فروغی در آغازی نو نام داشت و بعد از اون... دیگر هیچ.تنها کاری که براش کردن اجازه دادن تو یه اتاق! تو کیش کنسرت بذاره( من اون موقع اونجا بودم و برای اولین بار صدا و آهنگاش رو شنیدم!) به هر حال میدونم که قضاوت با آیندگانه البته اگه ... شاید که آینده از آن ما

وصيتنامه فريدون فروغی

بگوييد بر گورم بنويسند:
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت
مهربان بود
ولی مهر نورزيد
طبيعت را دوست داشت
ولی از آن لذت نبرد
در آبگير قلبش جنب و جوشی بود
ولی کسی بدان راه نيافت
در زندگی احساس تنهايی می نمود
ولی هرگز دل به کسی نداد
و خلاصه بنويسيد:
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن
آلبوم گرفتار
کنسرت آغازی نو
سال قحطی
کلیپ نیاز

استاد اعظم

تو این مدتی که اینجا هستم از بین تمام استادا به نظرم دلم برای این آدم بیشتر از همه تنگ شده و واقعا هم یه جورایی نه تنها با هیجکدوم از استادای دانشکده قابل مقایسه نبود با هیج استادی تو اینجام (به جز چند استثنا) قابل مقایسه نیست. هی! استاد پیر شی

جمعه

a message!

Too many people are thinking of security instead of opportunity. They seem more afraid of life than death.

James F. Byrnes

سیب نقره ای


الآن سرم خیلی شلوغه. بعدا حتما باید کلی راجع به این آدم و پسرش کاوه یغمایی بنویسم. این آهنگم خیلی باحاله

چهارشنبه

بدون شرح

ساکر-فوتبال-تبلیغات

نسل جدید فسقلیای اینجا عاشق فوتبال (ساکر) شدن جوری که حتی جمعیت زنای فرزند دار رو ساکرمامز میگن. اما سیستم تبلیغاتی اصلا موافق این وضع نیست اونا فوتبال(راگبی) رو ترجیح می دن چون وسطش همش بازی قطع می شه و بسیار میتونن اگهی به سمع و نظر تماشاچی برسونن

جک نیکولسن





I think he is definitely the best live actor in the world.He is also from our state: New Jersey ;)


John Joseph Nicholson (born April 22, 1937), known as Jack Nicholson, is a three time Academy Award winning American actor internationally renowned for his often dark-themed portrayals of neurotic characters.

Jack Nicholson has been nominated as an actor for an Academy Award 12 times and has won three times (twice for Best Actor and once as Best Supporting Actor). He is tied with Walter Brennan for most acting wins by a male actor (three), and second to Katharine Hepburn for most acting wins overall (four). He is also one of only two actors nominated for an Academy Award for acting (either lead or supporting) in every decade since the 1960s; the other is Michael Caine. He has won seven Golden Globe Awards, and received a Kennedy Center Honor in 2001. In 1994, he became one of the youngest actors to be awarded the American Film Institute's Life Achievement Award. He is best known for his films Chinatown, One Flew Over the Cuckoo's Nest, Stanley Kubrick's The Shining, As Good as It Gets, Tim Burton's Batman, and Martin Scorsese's The Departed.

From Wikipedia



سه‌شنبه

تصادف

الآن که این پست رو می نویسم ده روز از اون روز گذشته و دیگه تقریبا خوب خوب شدم! ده روز پیش بود. سنجیو یکی از اساتید دانشکده به مناسبت سال جدید و ورود دانشجوها تو خونش مهمونی داده بود. منم رفتم. تقریبا تمامی آدمهایی که مرتبط بودن دیده می شدن (به جز دو نفر) خوش گذشت دستی به غذا رفت و شربی و دست آخر عازم خانه شدیم. ساعت ربعی از 11 گذشته بود و من خسته خیابان دانشگاه شیب دارد و من به قصد رسیدن به خابگاه با حد اکثر سرعت داشتم طی می کردمش که ناگهان ! بله شبهی در تاریکی جلویم سبز شد که مرا به فکر ترمز انداخت. حداکثر توان را به خرج دادم تا به او نزنم و پس از آن که بلکه لا اقل خیلی محکم به او نزنم.لیکن برخورد بسیار شدید بود پسر به طرفی پرت شد و موبایلش به سمت دیگری و من فکر کردم این صدای قطعات دوچرخه من است که از وسط خیابان می اید

... بسیار شانس آوردم. بسیار باید خداوند را شاکر باشم چرا که اولا آن پسر می توانست بسیار شاکی شود و ادعای خسارت کند(همه جوره تقصیر با من بود) و بسیار بیشتر شانس آوردم که زیر چشمم با شدت به فرمان دوچرخه خورد(و اثری همانند اثر کلی بر آنجا نهاد) چرا که اگر اندکی بالاتر یعنی چشمم با آن شدت خورده بود.... فکرشم نمیتونم بکنم

تصمیم برآن شد که دیگه لب به الکل نزنم

دوشنبه

شهرام-ایران-قدیمی


(تابلوی گروه شیدا : اثر زیبای ایمان ملکی)
ایران ای سرای امید با صدای شهرام ناظری فکر کنم خیلی قدیمی باشه! در صفحه کیانوش در اورکات.بهانه ای برای ادامه پست رهنورد یا برادر بیقراره. در ضمن : بزرگترین نشان فرهنگی فرانسه به نام لژیون دونور به شهرام ناظری، خواننده موسیقی سنتی ایران اهدا شد



گروه شیدا

گروه شیدا در سال 1353 ، توسط محمدرضا لطفی و به یاری هوشنگ ابتهاج تاسیس شد . علاوه بر لطفی ، عبدالنقی افشارنیا نوازنده نی ، پشنگ کامکار نوازنده سنتور ، مجید درخشانی نوازنده تارباس ، اسماعیل صدقی آسا نوازنده عود ، زیدالله طلوعی نوازنده تار ، هادی منتظری و رضا منظمی نوازندگان کمانچه ، بیژن کامکار نوازنده رباب و دف و ارژنگ کامکار نوازنده تنبک ، اعضای این گروه بودند .

نخستین فعالیت های گروه ، بازسازی و اجرای آثار آهنگسازانی چون شیدا ، عارف ، امیر جاهد ، درویش خان و ... بود . بیشتر این آثار به صورت مونوفون (تک صدایی) و به سبک قاجار اجرا میشدند . پیشتر آهنگسازانی چون فرامرز پایور ، به اجرای آثار گذشتگان ، پرداخته بودند ؛ با این تفاوت که پایور با سلیقه خاص خود به تنظیم این آثار میپرداخت .

البته اجرای مونوفون آثار را نمیتوان یک ویژگی صرفا منفی دانست . این فرم از موسیقی نیز جایگاه خاص خود را دارد و البته سالها تفکر حاکم برموسیقی ایرانی نیز بوده است .

"چهره به چهره" از نخستین آثار این گروه بود . اجرای دستگاهی مانند نوا که سالها دست نخورده مانده بود ، از ابتکارات این گروه بود . حضور تفکر جوان و نو در گروه شیدا ، در سازبندی گروه نیزموثر افتاد و سبب شد تا سازهایی مانند دف و بمتار نسبت به قبل نقش پررنگ تری در اجراها داشته باشند .


با نزدیک شدن به انقلاب ، انگیزه های سیاسی نیز به تفکرات اعضای گروه شیدا افزوده شد .

حال شیدا ، وارد مرحله جدیدی از زندگی خود میشود . گروه های عارف وشیدا ، آثار بی نظیری در چاوش خلق کردند .




نقش گروه شیدا در چاوش :

چاوش 1 : به ياد عارف ... محمدرضا شجريان . محمدرضا لطفي . گروه شيدا
چاوش 2 : برادر بيقراره . آن زمان كه بنهادم سر به پاي آزادي ... شجريان . شهرام ناظري . لطفي . گروه شيدا
چاوش 3 : سواران دشت اميد . گروه شيدا به سرپرستي حسين عليزاده
چاوش 4 : مرا عاشق . شهرام ناظري . گروه شيدا و عارف .. آهنگسازان : محمدرضا لطفي و پرويز مشكاتيان
چاوش 5 : گروه شيدا و عارف . هنگامه اخوان .
چاوش 6 : سپيده . محمدرضا شجريان . محمدرضا لطفي و گروه شيدا
چاوش 7 : سالگرد انقلاب . شجريان . شهرام ناظري . گروه شيدا و عارف
چاوش 8 : كاروان شهيد . شهرام ناظري و سيما بينا . گروه شيدا به سرپرستي محمدرضا لطفي .
چاوش 9 : جان جان . محمدرضا شجريان . محمدرضا لطفي . گروه شيدا
چاوش 10 : به ياد طاهرزاده . گروه شيدا و عارف . محمد رضا لطفي . صديق تعريف


سپیده : شاهکاری از گروه شیدا

سپیده ، اولین کنسرت پس از انقلاب است که در آذرماه سال 1358 در دانشگاه ملی و تالار وحدت اجرا شد . استفاده از فرم مدرن تر آهنگسازی و تنظیم نسبت به آثار قبلی گروه شیدا ، کاملا مشهود است

به نقل مستقیم از وبلاگ دلاواز




شب قدر


« بسم الله الرحمن الرحيم
اناانزلناه في ليله القدر
و ماادريك ما ليله القدر
ليله القدر خير من الف شهر
تنزل الملائكه والروح، فيها باذن ربهم من كل امر
سلام هي حتي مطلع الفجر »
« ما «آن» را فرود آورديم درشب قدر
و چه ميداني كه شب قدر چيست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراين شب فرود مي‌آيند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر اين شب تا آنگاه كه چشمه خورشيد ناگهان مي‌شكافد! »
تاريخ قبرستاني است طولاني و تاريك، ساكت و غمناك، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهي و هم سرد، مرگبار و سياه و نسل‌ها در پي نسل‌ها، همه تكراري و همه تقليدي، و زندگي‌ها، انديشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتي و موروثي، فرهنگ و تمدن و هنر و ايمان همه مرده ريگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راكد شبي از اين شب‌هاي پيوسته، آشوبي، لرزه‌اي، تكان و تپشي كه همه چيز را بر مي‌شود و همه خواب‌ها را برمي‌آشوبد و نيمه سقف‌ها را فرو مي‌ريزد. انقلابي در عمق جان‌ها و جوششي در قلب وجدان‌هاي رام و آرام، درد و رنج و حيات و حركت و وحشت و تلاش و درگيري و جهد و عشق و عصيان و ويرانگري و آرمان و تعهد، ايمان و ايثار! نشانه‌هايي از يك «توليد بزرگ»، شبي آبستن يك مسيح، اسارتي زاينده يك نجات! همه جا ناگهان، «حيات و حركت»، آغاز يك زندگي ديگر، پيداست كه فرشتگان خدا همراه آن «روح» در اين شب به زمين، به سرزمين، به اين قبرستان تيره و تباه كه در آن انسان‌ها، همه اسكلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.
اين شب قدر است.
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدير بر يك انسان نو، آغاز فردايي كه تاريخي نور را بنياد مي‌كند. اين شب از هزار ماه برتر است، شب مشعري است كه صبح عيد قرباني را در پي دارد و سنگباران پرشكوه آن سه پايگاه ابليسي را! شب سياهي كه در كنار دروازه مني است، سرزمين عشق و ايثار و قرباني و پيروزي!
و تاريخ همه اين ماه‌هاي مكرر است، ماه‌هايي همه مكرر يكديگر، سال‌هايي تهي و عقيم، قرن‌هايي كه هيچ چيز نمي‌آ‏فرينند، هيچ پيامي بر لب ندارند، تنها مي گذرند و پير مي‌كنند و همين و در اين صف طولاني و خاموش، هر از چنديشبي پديدار مي‌گردد كه تاريخ مي‌سازد، كه انسان نو مي‌آفريند و شبي كه باران فرشتگان خدايي باريدن مي‌گيرد، شبي كه آن روح در كالبد زمان مي‌دمد، شب قدر!
شبي كه ازهزار ماه برتر است، آنچنانكه بيست و چند سال بعثت محمد، از بيست و چند قرن تاريخ ما برتر بود. سال‌هايي كه آن «روح» برملتي و نسلي فرود مي‌آيد از هزار سال تاريخ وي برتر است. و اكنون، براندام اين اسلام اسلكت شده، برگور اين نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سياهي و ظلمت و وحشتشب هست، اما شب قدر؟
شبي كه باران فرو مي‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌اي است كه بر اين كوير خشك و تافته، در كام دانه اي، بوته خشكي و درخت سوخته‌اي و جان عطشناك مزرعه‌اي فرو مي‌افتد و رويش و خرمي و باغ و گل سرخ را نويد مي‌دهد. چه جهل زشتي است در اين شب قدر بودن و در زير اين باران ماندن و قطره‌اي از آن برپوست تن و پيشاني و لب وچشم خويش حس نكردن، خشك و غبار آلود زيستن و مردن! هركسي يك تاريخ است. عمر، تاريخ هر انساني است و در اين تاريخ كوتاه فردي، كه ماه‌ها همه تكراري و سردوبي معني مي گذرد، گاه شب قدري هست و درآن از همه افق‌هاي وجودي آدمي فرشته مي‌بارد و آن روح، روح القدس، جبرئيل پيام‌آور خدايي برتو نازل مي‌شود و آنگاه بعثتي، رسالتي، و براي ابلاغ، از انزواي زندگي و اعتكاف تفكر و عبادت وخلوت فراغت و بلندي كوه فرديت خويش به سراغ خلق فرود‌آمدني و آنگاه، در گيري و پيكار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ايثار خويش به پيام!
كه پس از خاتميت، پيامبري نيست، اما هر آگاهي وارث پيامبران است! آن «روح» اكنون فرود آمده است، در شب قدر بسر مي‌بريم. سال‌ها، سال‌هاي شب قدر است، در اين شبي كه جهان ما را در كام خود فرو برده است و آسمان ما را سياه كرده است، باران غيبي باريدن گرفته است، گوش بدهيد، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را مي‌شنويد، حتي صداي روييدن گياهان را درشب اين كوير مي‌توان شنيد.
سلام بر اين شب، شب قدر شبي كه از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه كه خورشيد قلب اين سنگستان را بناگاه بشكافد، گل سرخ فلق برلب‌هاي فسرده اين افق بشكفد و نهر آفتاب بر زمين تيره ما ... و بر ضمير تباه ما نيز جاري گردد. تا صبح بر اينشب سلام

به نقل از سایت دکتر شریعتی