دوشنبه

:)

شوخی نیست و شعارم نیست. اینکه هر روز منتظر این باشی که عصر بشه و بری در خونشون رو بزنی. وقتی در رو باز میکنه اون خوشحالیش اون برق توی چشاش تمام خستگی رو از تنت در میاره و بهت انرژی میده. شوخی نیست و شعارم نیست. واقعیت عجیب ولی با شکوهیه

اندر مذمت تعارف

من تعارف کردن رو دوست ندارم. یه جور بهم این حس رو میده که آدمی که باهام تعارف میکنه ازم هنوز دوره یا من براش غریبه ام. یعنی دلیلی نمیبینم آدمی که میدونم بهم نزدیکه و میدونم که  دوستمه بخواد برای اینکه دوستی یا محبتش رو اینطوری با اغراق اعلام کنه  وقتی من واقعا میدونم که توی دلش چقدر بیشتر و بهتر به من توجه و محبت داره. تعارف فقط موجب رنجش خاطر و احیانا اجبار به انجام کاری ناخواسته برای نرنجونده شدن طرف تعارف کننده و یا حتی دوری قلبی و حتی فیزیکی طرفین میشه. تعارف واقعا (مخصوصا از حد که بگذره) از قسمتهای منفی فرهنگ ایرانیه و عجیبم نیست که در فرهنگای دیگه وجود نداره. من به شخصه تعارفی که از حد بگذره رو دوست ندارم و اون رو باعث رنجش طرفین و احساس ناراحتی و حتی غریبگی میدونم.  من خوشحالم که آروم آروم و مخصوصا توی نسل ما تعارف زیاد از حد داره کم کم از جامعه رخت میبند ه

اگه این رو ندیدین که فکر میکنم همه دیدین بد نیست که ببینین که درک کنین چی میگم