جمعه

پرینستون تایمز- امروز موزه امشب شجریان


پیش زمینه

امروز روز خیلی جالبی بود شاید بشه گفت از بهترین روزای پرینستون. صبحش با موزه متروپلیتن شروع شد. میتونم بگم برای من واقعا این موزه مثل بهشت میمونه واقعا مثل تجلی کلی از دیده ها و شنیده ها از چهارده سال پیش و زمان سیو وان است. موزه واقعا بزرگ بود و دیدنش زمانبر ولی مفرح و آموزنده.

بعدش غذای ایرانی. خیلی دلم تنگ نشده براش اونجوری که بگم نبودش سخته ولی خوب جوجه کباب با سالاد شیرازی و دوغ بعد از شش ماه همچین بدم نبود (جز اینکه جای ممد محمودی خالی بود دفعه قبل باهم رستوران افغانی بودیم)

بعدش سفری کوتاه به سازمان ملل . ساختمونی خیلی محقر تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم. خیلی کوچک تر.

کنسرت
و شب کنسرت جناب استاد شجریان با پسرش و گروهش. به نظرم کنسرت واقعا عالی بود حد اقل اینکه فقط برای یک مشت آدم بسته شده که فقط بلدن چه چه سنتی گوش کنن و در تمام تغییر رو به رو خودشون بستن ساخته نشده بود. آهنگا شور داشت و تنوع داشت و قشنگ بود حتی به مراتب قشنگ تر از آهنگای خود شجریان (خیلیاش) لا اقل برای منی که موسیقی سنتی رو قسمتهای حماسی و شادش رو دوست دارم ولی تعصبی روش ندارم عااالی بود. آخرشم گروه به محض ترک صحنه برگشت (تابلو بود میخواد چیکار کنه) چند نفر داد زدن مرغ سحر و من که در اون زمان در جلوی سن بودم نیز و آهنگ اجرا شد آخرش ازش تشکر کردم و اونم جواب داد خیلی خوب بود. پسرش همایونم خیلی خوب میخوند یه جاهایی که من حواسم از سن پرت میشد وقتی به خودم میومدم و سن رو نگاه میکردم میدیدم همایون داره میخونه و من اصلا نفهمیدم کی صدا عوض شده. خلاصه کنسرت به نظر من عالی بود و اون رو به تمام کسانی که نمیخوان متعصب باشن و خشک (مسببین اصلی رشد نامجو ها در جامعه) توصیه میکنم. اصولا این آدمای متعصب مثل کسانی میمونن که فقط تئوری کار میکنن چون تئوری رو دوست دارن. یه دری دور خودشون بستن که مثلا براشون کاملا okهست یه الگوریتم بدن که عدد ثابتش از کل اتمهای جهان بزرگتره . اینا با این کارشون دور خودشون یه دیوار میچینن که باعث دور شدن هر چه بیشتر application کارها میشه.

تو کنسرت بهتاش رو دیدم. گفت آقای تارخ هم از کار خوشش اومده. خانم میرزاخانیم برای اولین بار دیدم همون طوری بود که فکر میکردم مساله حل کن ! (آدم خیلی خفنی به نظر میرسید) ولی خوب من دلم نمیخواد اصلا بعد از دوره phd اونجوری بشم (به خدا قضیه گربه و گوشت و بو نیست). با تمام احترام برای ایشون و آقای یان ورداک (شوهرشون ) که خیلی وقته (از زمان فاکس )باهاشون آشناهستم و سایرین .

کنسرت همونطوری که انتظار میرفت پر بود از هموطنان تبعیدی. تبعید خودخواسته یا اجباری. تبعید به دلایل اقتصادی یا سیاسی یا علمی یا هر چیز دیگه ای . تبعیدی که آدم رو از شر تمام اون کمبودای احمقانه داخل مملکت راحت میکنه و رفاه نسبی (با پذیرش این فرض که اکثر این هموطنان تحصیل کرده هستن) رو براشون به ارمغان میاره و البته تنهایی رو (فقط بذار سنت از چهل - چهل و پنج بگذره میفهمی چی میگم (به خصوص یک همسر خارجی یا نیمه خارجی هم به تور بزن و کار رو تموم کن که دیگه واقعا بفهمی) .

و اما بعد:

از فردا میخوام اساسی (مثل اون زمانی که ادوایزر نداشتم ) درس بخونم. کامپرسد سنسینگ فعلا کارش بسه! باید کلی مطلب رو یادگیری ماشین بخونم (در واقع از صفر (صفر با فرض پاس کردن درس ماشین لرنینگ)) شروع کنم. فیکس کردن مساله خیلی مهمه + درس آوریم بلام تو سی ام یو + کتاب واپنیک + فصل برگمن پراجکشن از کتاب بهینه سازی موازی .



۲ نظر:

  1. اینایی که تعریف کردی تو نیویورک اتفاق افتاده‌بود دیگه ... نه؟!
    من می‌گم بیا فردا رو هم برو بگرد، از پس‌فردا شروع کن ... حیفه ها !
    من بیچاره که باید این سر دنیا 20 فصل تحلیل طراحی سیستم‌ها بخونم قدرشو می‌دونم D:

    پاسخحذف
  2. فقط به خاطر رضای حضرت عباس پذیرفتم!

    پاسخحذف