شنبه

پرینستون دیتز!

مقدمه

یه چیزی داریم به اسم سنت پترزبرگ (به قول خودشون سن پیتر بورگ) که میگه آقا یه سکه رو میندازیم اگه شیر بیاد یه تومن بهت میدیم اگه خط بیاد دوباره میندازیم اگه شیر بیاد دو تومن اگه خط بیاد دوباره میندازیم اگه شیر بیاد چهار تومن اگه خط بیاد دوباره میندازیم الی آخر. حالا نکته اینجاست که با این حساب به طور متوسط بینهایت تومن گیر طرف میاد .

کلاسا دوباره دارن شروع میشن. نتیجه امتحان رو سه شنبه میدن. و ما دوباره بر میگردیم سر کار. میریم سر کار. انی تارک فیکم الثقلین. دو تا امر خطیر هست که باید تو سال جدید بهشون برسم . پبچیدست ولی جذابه. کلاسا دارن شروع میشن. دوباره یادی میکنم از بچه های مدرسه والت . زیبابود به خصوص فرانچی و گالونی!

من داره روز به روز از آدمای چند بعدی بیشتر و بیشتر و بیشتر خوشم میاد. به خصوص بعد از تجربه NDE که داشتم. گیم آو لایف واقعی راکز!

اینجا زمستونه. هوا معمولا سرده . ممکنه این حرفا صرفا حرف و چرند و پرند و بهونه به نظر بیاد اما میخوام بگم ما واقعا به سرما عادت کردیم. ازش لذتم میتونیم ببریم.

more later

این رو ببینین حتما. مستقل از اینکه چی میگن یه جوریه. قشنگه. نمیدونم یه جور خاصیه. داستان زندگی ماست تو پرینستون . مستقل از اینکه چی میگن. داستان سینای خودمون این روزا تو پرینستون. این رو ببینین حتما. راستی جاش درد نکرد. انگشته چرا ولی. منتظر شاخصیم که رشد کنه!




جمعه

research statement

I just put these here to indicate the differences

This was my original research statement

Two major challenges facing modern machine learning and signal processing are scaling up standard techniques to handle excessive amount of data, and feature extraction and dimensionality reduction. As a second year graduate student at computer science department, I am very interested in devising new approaches and algorithms for solving above problems. Particularly, I am interested in devising new general purpose or application dependent algorithms, with strong mathematical supports for improving
real applications.

One of my main research interests is compressed sensing, a novel data acquisition framework with strong mathematical background and lots of progressing applications. In the research on compressed sensing, based on my theoretical background and experiences in collaborating with other people, we could introduce one efficient compressed sensing algorithms using expander graphs and one class of deterministic sensing matrices. We also showed that
compressed learning, learning in the measurement domain, is possible.

Although compressed sensing is my main research interest, I had also research on other massive learning, feature extraction methods. We devised a new algorithm for scaling up support vector machines using confidence rated boosting, which solves the inefficiency of SVM training for massive datasets. I am also a member of the Van Gogh team which aims to do signal processing and machine learning for the task of style analysis.

I found AT&T labs an outstanding place for continuing my research. My talk in
January, ensured me that AT&T provides an excellent combination of theoretical and applied researchers, and hence provides a unique opportunity for me to exploit the collaboration with them and continue my research, with strong foundation, and on real applications.

And this is the final edited version

Personal Statement
I am a second year graduate student in Computer Science at Princeton
University advised by Rob Calderbank and Rob Schapire.

I am interested in the emerging field of compressed sensing which aims to
capture attributes of a sparse signal using very few measurements. As a
computer science graduate student, I am particularly interested in developing low complexity reconstruction algorithms. I am also curious about how to take
advantage of the parsimonious signal representation that compressed sensing
provides. I would like to understand to what extent feature recognition is possible in the measurement domain. In the opposite direction, I would like to understand if there are questions about the signal that cannot be addressed by examining samples and require explicit reconstruction of the signal.

Compressed sensing comes in two flavors. In the work of Candes and Tao and
of Donoho, randomness enters into the definition of the sensing matrix. They
prove that with high probability such a matrix acts like a near isometry on all
sparse signals, and they showed that reconstruction was possible using linear
programming. Their approach treats all sparse signals as equally likely, in
contrast to mainstream signal processing where the filtering is deterministic, and the signal is described probabilistically. In the mainstream framework the sensing matrix is deterministic and it is required to act as a near-isometry on k-sparse vectors with high probability. I have found weak conditions that are sufficient to show that a deterministic sensing matrix satisfies this Statistical Restricted Isometry Prorty (STRIP). This framework is very general and includes any sensing matrix for which the columns are obtained by exponentiating codewords in a linear code.

I have also worked on random sensing matrices that are the adjacency matrices
of expander graphs. I looked at how these graphs are used to define codes by
Sipser and Spielman and recognized that I could develop a very simple
reconstruction algorithm for k-sparse signals that terminates in at most 2k rounds.

I like to compute. Last fall I worked with Ingrid Daubechies as part of the Van
Gogh Team developing machine learning algorithms to distinguish authentic Van Gogh paintings from those by painters he admired and tried to imitate. I have also developed a new algorithm for scaling up support vector machines using confidence rated boosting, which solves the inefficiency of SVM training for massive datasets.

I am interested in visiting AT&T because I like the combination of theoretical
excellence and real problems.


I sucked :D

چهارشنبه

پس از باران


تو زندگی لا اقل واسه من یکی بعضی مواقع پیش میاد که فقط و فقط دوست دارم یه آهنگ آروم بذارم و برم رو تخت بشینم چشمام رو ببندم و سعی کنم همه چیز رو فراموش کنم. بدیشم اینه که خیلی ربطی به اتفاقات خارج نداره. ممکنه روز خیلی خوبی با دوستات داشته باشی کلیم بهت خوش گذشته باشه اما واقعا نمیدونی چرا اینطوری شدی.

یکی از دوستا امروز تو فیس بوک آلبومی از کیوان ساکت گذاشته بود. رفتم گوش دادم. قشنگ بود اما نمیدونم واقعا نمیدونم چطور شد که از اون دوباره به عاشورپور رسیدم و بعدش به پس از باران. به پس از باران . و دیگه من تموم شدم. میخوند و من به هیچ چیز فکر نمیکردم فقط گوش میکردم حتی به خاطرات خیلی زیادی که از اون زمان داشتمم و الان دارم بهشون فکر میکنم هم فکر نمیکردم .رسید به این ترک که دیگه حتی نتونستم آلبومم ادامه بدم . فقط همین ترک تکرار میشد و تکرار میشد و تکرار میشه.

بهت ایمیل میزنه یادت میاد یه بار بهش گفته بودی شش ماه پیش شایدم بیشتر. اما یادش بوده . حالا توپ تو زمین توست. باید بازی کنی. مساله های اساسی تو زندگی ایناست نه compressed sensing و المپیاد و کنکور و جنرال. باید بازی کنی. باید رو بازی کنی. سخته . سخته . سخته . It's complicated. هنوز میخونه. من که یادمه این آهنگ مال کجای سریال بود. یادمه. خوب یادمه.

دوشنبه

Sympathy

جمعه

پشت این ساکتی یه دنیا هیاهوست

چشمات و وا کن که سحر
تو چشم تو بیدار بشه
صدا بزن اسممو تا
زمستونم بهار بشه
وقتی تو نیستی تو خونه
یه غم نه صد غم چیزی نیست
توی دلم میگم که کاش دلم هزار هزار بشه
اون که میون من و تو خط جدایی کشیده
دل میگه نفریش کنم به دردمون دچار بشه
سر به ستاره میزنم
سکهء ماهو میشکنم
یه روز اگه دستای من بادستای تو یار بشه

با من بمون با من بمون نذار تنها بمونم
نذار که خونهء دلم دوباره تنگ و تار بشه
عاشق بشیم دعا کنیم که شاید از دولت عشق
یه روز بیاد که روزگار دوباره روزگار بشه
وقتی تو نیستی تو خونه
یه غم نه صد غم چیزی نیست
توی دلم میگم که کاش دلم هزار هزار بشه
سر به ستاره میزنم
سکهء ماه و میشکنم
یه روز اگه دستای من با دستای تو یار بشه

هی ! من تصمیم گرفتم به زودی یه تعطیلی حسابی به خودم بدم. به خودم و تندر. آقا من این چراغ رو اینجا دیدم اصن زنده شدم. آقا من ان دی ای رو که پشت سر گذاشتم زندگی با مزه تر شده. من برنامه دارم هفته بعدی با تندر اتازونی رو بخوریم از دو طرف!

یکشنبه

شطرنج

از پس پرده نگاه کن ، مثله شطرنجه زمونه
هرکسی مثله یه مهره توی این بازی می مونه
یکی مثله ما پیاده ، یکی صد ساله سواره
یه نفر خونه به دوشه ، یکی دو تا قلعه داره
یه طرف همه سیاه و یه طرف همه سفیدن
رو به روی هم یه عمره ما رو دارن بازی می دن

اونا که اوله بازی توی خونه ی تو و من
پیش پای اسب دشمن ، اون همه سرباز رو چیدن
ببین امروزم تو بازی میونه شاه و وزیرن
هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر می گیرن (سنگر می گیرن)

تاج و تخت شاه دیروز ، در قلعه شون نمی شه
به خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشه
یادشون رفته
یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت
تاج و از سرش تو میدون لشگر پیاده انداخت

اونکه ما رو بازی می ده ، اونه که مهره رو چیده

ونکه نه شاهه ، نه سرباز
نه سیاهه (نه سیاهه) ، نه سفیده (نه سفیده)
از پس پرده نگاه کن

شنبه

عبور

سینا پس از آزمون جامع. هنوز نتیجش رو ندادن ولی امیدوارم به خوبی پیش بره. الان بعد از آزمون جامع داشتم یه خورده این یک سال و نیم رو بررسی میکردم. یک سال و نیمی که به حق ازش بسیار یاد مطلب آموختم. هم از نظر علمی هم از نظر تجربیات. به حق ارزشش رو داشت. یک سال و نیمی که به حق آموزنده تر از چندین و چند سال بود. و به دوستای همدانشکده ای و غیر همدانشکده ای برقی و ریاضی. هنوز اول راهیم هنوز خیلی کار داریم تا بکنیم اما من تصمیم گرفتم تمام سعیم رو بکنم که یه ایرانی تاثیر گذار باشم نه صرفا یه ایرانی مساله حل کن یا کد زن یا پول جمع کن . راه خیلی درازی در پیشه. نبرد من هنوز ادامه داره. من تمام سعیم رو میکنم و میدونم خدای منم باهامه. بهش قلبا ایمان دارم . توصیفش خیلی مشکله. زندگی از فردا مرحله جدیدتری پیش میگیره. دوباره حرفای رامتین رو مرور کردم. دوباره به فرهاد فکر کردم. دوباره یاد پروفسور زاده افتادم. دوباره داستان دفاع همشهریمون دکتر حسابی رو میخوندم. دوباره به دکتر مصدق نگاه کردم. حتی چندین دقیقه به مصطفی چمران. عکس روحانی رانکوهی رو تو فیس بوک نگاه میکردم غباری بعد از بیست سال. نگاهم به خسروی شکیبایی رفت تولدی دیگر رو مرور کردم. زندگی شاید نگاه رهگذری باشد که با لبخندی بی معنی به رهگذری دیگر میگوید صبح به خیر. حتی به مهندس بازرگان نگاه کردم در اون لحظه ای که در تریبون خانه ملت مرگ بر بازرگان میشنید . تصور میکردم وحید تارخ رو زمانی که داشت کدای اسپیس تایم رو اختراع میکرد. یاد تختی بعد از زلزله بویین زهرا . فکر میکنم. من دوست ندارم یه ایرانی شغلی و گوشه ای باشم. من هنوز باید فکر کنم. کماکان فرهاد میخونه : گنجشگک اشی مشی...

چهارشنبه

ژنرال

خدا یکی اینم....

این جمعه. تبلیغاتم داره. . Wish me luck

خیر ببینین از زندگی!

دوشنبه

گرفتار

وقتی که ، دستای باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پروازو نداشت
وقتی که چلچله ها ، خبر فصل بهارو می دادن ، عشق آوازو نداشت
دیگه آسمون براش ، فرقی با قفس نداشت
واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز ، توی ابرا ، سوی جنگلای دور
دیگه رفته از خیال اون پرنده صبور
اما لحظه ای رسید ، لحظه پریدن و رها شدن ، میون بیم و امید
لحظه ای که پنجره ، بغض دیوارو شکست
نقش آسمون صاف ، میون چشاش نشست
مرغ خسته پر کشید و افق روشنو دید
تو هوای تازه دشت ، به ستاره ها رسید

لحظه ای پاک و بزرگ ، دل به دریا زد و رفت
با یه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت


من واقعا واقعا واقعا شک دارم کسی بتونه این آهنگ رو قشنگتر از این تو روح شنونده تزریق کنه.
لینک

این قصه سر دراز دارد

آقا من پست قبلی رو نگه داشتم بعد جنرال دوباره مینویسمش. پست این بود که من فکر میکنم مسئولیتها رو باید از دست آدمای ایده آلیست گرفت چون مسئولیتی که در قبال دیگران دارن و حتی سرنوشت دیگران رو فدای آرمان خودشون میکنن. سعی میکنم بعد جنرال راجع به این بیشتر فکر کنم و بیشتر بنویسم و بیشتر بخونم. ولی فعلا تا جنرال اینجا تعطیله!

جمعه

مناجات؟

سال دو هزار و نه! دومین سال تحویل بومی در کشور میزبان اتازونی . من اگه از خدا چند تا چیز بخوام تو سال جدید اولیش که بدیهتا سلامتی آدماییه که براشون اهمیت دارم. و بعد از اون برای خودم اینه که بهم روحیه بده روحیه که غرق روزمرگی نشم. روحیه که یادم بمونه همیشه "بهترین دفاع حمله است" روحیه که یادم باشه زندگی هدف داره و حس کنم هنوز قدرتش رو دارم (داریم فی الواقع من و خودش) که به سمتش حرکت کنیم. بهم روحیه بده که بدونم "زندگی برای آدمایی که صد سال دیگه تو بهترین حالت تصور فقط و فقط تو نخ کارای خودشونن باخت بزرگیه" و کماکان واثق شوم به الطاف خودش. امیدوارم سال جدید از تمام سالای قبلی بهتر باشه.

پی نوشت : یکی بارش رو میبنده یکی یه عمره .... بخواب آروم