پنجشنبه

استارت آپ لایف

از زمانی که رفتم استارت آپ دو تا تغییر عمده تو زندگیم رخ داده. اول اینکه دیگه مثل سابق دخلم از خرجم فزونی نمیزنه و در نتیجه هر چند به هیچ وجه از ولخرجی های دوره ی پسادانشجویی کم نکردم( که این سبک زندگی فعلا نفسه و واقعا نمیدونم چطوری یه روزی میشه ازش دل کند...) ولی عوضش به شدت نسبت به شارژهای پنهانی که در تمامی لایه های زندگی آمریکایی دیده میشه حساس شدم و عکس العمل نشون میدم. یهو میبینی سر ده دلار میشینم با مغازه داره چونه میزنم یا با اون بیکارای تو خیابون دعوام میشه و غیره!! فرق دومشم اینه که برخلاف کارهای قبلی که من تقریبا همه جا کوچیکترین (از نظر سنی (بودم اینجا اکثریت همکارا از خودم جوونترند و در نتیجه آدم بیشتر و بیشتر از گذر زمان و افزایشش موهای سفیدش (که حالا دیگه رنگ میشن هر ماه) غافل میمونه.

دوشنبه

خرمالو



 و من بعد از  شش سال امروز خرمالو خوردم. و انگار که همین دیروز بود که آخرین خرمالو رو خورده بودم. همون اولین لحظه مزش رو به تمام و کمال زیر
 زبونم آورد


ایرونیهای کالیفرنیا!

البته مسلما این چیزی که میخوام بگم بدون استثنا نیست و مثل هر مشاهده‌ی دیگه‌ای استثناهای خاص خودش رو داره! 
آدمای شریف و بامرام در هر جنس و نژادی در هر کجای زمین پیدا میشوند. در این هیچ شکی نیست اینجا هم مستثنا نیست


حتما همتون راجع به ایرونیای ال‌ای زیاد شنیدید. ایرونیهای تازه به دوران رسیده ای که مهمترین خصیصشون نا آگاهی
 از حوادث پیرامونشونه (حالا جهان پیش کش) اما متاسفانه ظاهرا این قضیه‌ی ایرانی ال ای بودن فقط مختص به ال ای نمیشه و نواحی بیشتری از کالیفرنیا رو در بر میگیره. 

ایرونیهای شمال کالیفرنیا (اکثرا) ویژگیهای منحصر به فردی دارند که به راحتی میشه اونا رو از ایرونیها ی سایر جاهای دنیا متمایز کرد. 

اکثریت قریب به اتفاقشون (در واقع در تمام فعلهای زیر منصفانه تره که از مون به جای شون استفاده کنم که حالا بعدا در موردش توضیح میدم( مهندسای این مملکت هستند و در شرکتهای بزرگ تکنولوژیک دارند کار میکنند (یا در یکی از دو دانشگاه با پرستیژ شمال کالیفرنیا درحال تدریس هستند) این آدما از عنفوان بچگی به عنوان تیزهوش از سایر انواع بشر جدا شدن.و تا همین لحظه هم این جدایی ها ادامه دارد. بدیهیست که این ابنای بشر از دماغ ماموت افتاده‌اند دقیقا در همان زمانی که آسمون از خدا اجازه گرفته و سوراخ شده است. جالبی این قضیه وقتی زیاد میشه که ببینیم تمام تصویری که ایرانیهای نسل دومی از ایرونیهای مهاجر دارند هم از همین کانال هست و در نتیجه خیلی از این خواص به طور مستقیم به اونها هم منتقل میشه 

این ایرونیای عزیز عاشق پارتی هستند. اگر بهشون بگی سه تفریح رو در زمانهایی که موشک هوا نمیکنید نام ببرید قطعا جوابش پارتی پارتی و هایک خواهد بود (برای بعضیاشون البته پارتی پارتی بار هست) و این دوستان گرامی اصلا با اینکه دور هم بنشینند و قدری به گفتگو بازی یا حتی تبادل اطلاعات بپردازند روی خوشی نشون نمیدهند

این ناحیه چه در بین ایرانیها و چه در بین غیر ایرانیها (که بخش اعظمش هندی ها هستند) بیشترین تعداد نسبت پسر مجرد به دختر مجرد رو داراست. موارد زیر به عنوان نتایج مستقیم فکت بالا گذارش میشود: دختر های این ناحیه از  خیلی از پسر های پسر تر هستند. تعداد زیادی از پسرهای این ناحیه مثل چتر آویزون هستند. دخترهای این ناحیه به   شدت فمینیست شده اند به طوری که خوشختانه در تمام کارها با پسرها برابر هستند(مخصوصا در آشپزی بلد نبودن) 
به جز در کارای مردونه (مثلا  شما بیا دختری پیدا کن که حاضر باشه مثلا خونه رنگ بزنه!)  .اتفاقا دخترا و پسرا در عین تمام برابری یه فرق دیگه هم با هم دارند. دخترا همش قربون صدقه‌ی هم میرند (من دختر نیستم پس نمیتونم قضاوت کنم ظاهریه یا باطنی) اما هیچ دختری تحت هیچ شرایطی قربون صدقه‌ی هیچ پسری نمیره (آخه فرق هست دیگه). در عوض پسر ها تا جایی که از دستشون بر بیاد قربون صدقه‌ی دخترا میرن (این قطعا ظاهریه) ولی عوضش اگه یه پسر بخواد از رفیقش تعریف کنه اونوقته که هر دو تاشون زیر هزار تا زره بین هستند به عنوان دو تا گی!! 

بذارید این یکی مورد رو با یه مثال بهتون بگم:  آقا /خانوم الف یه ایمیل میزنه به چند تا از دوستاش که آخر هفته یک شب برن شام دور هم و دیداری تازه کنند. آقا/خانوم ب اول اعلام میکنند که فکر خوبیه و میان. اما آقا/خانوم ج ظاهرا براشون کاری پیش اومده و نمیتونن بیان. آقا /خانوم ب همونجا اعلام میکنند که میخواستن بیان آقا/خانوم ج رو ببینند و حالا که ایشون نیستند من هم بهتره به کارام برسم (به زبان مودبانه بقیتون هویجین) احتمالا یکی دو تا دیگه از دوستان هم اعلام میکنند که کار دارند و ایشالا به زودی هم رو میبینیم (این به زودی یعنی یا تو پارتی بعدی یا اگه یکی از اون خواننده های لوس آنجلسی تصمیم گرفت یه سر بیاد بالا در کنسرت بعدی) بقیه ‌ی دوستان هم اصلا به کل بیخیال جواب دادن میشوند!

مسلما اینا که گفتم تمام حقیقت نبود. اما خوب قدر مسلم بیانگر فرهنگ و نوع برخوردی بود که متاسفانه بین خیل زیادی از ایرونیهای اینجا جا افتاده طوریکه خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. نه از شبهای فیلم بینی (اون طوری که در پرینستون بود) اینجا خبری هست (دارم به طور متوسط میگم) نه شب شعرش رنگ و بوی شب شعرای ایران و یا حتی پرینستون رو داره (به جاش شب شعراش بهترین و راحت ترین جاست برای مخ زنی ). خلاصه اینکه دنیاییه اینجا برای  خودش. دنیایی که آدم اگه چشمش رو باز نکنه تا فرق سر توش فرو میره و بعدش دیگه یک ایرونی موفق شمال کالیفرنیایی میشه 

بیایید شعر نخوانیم

من از اولش هم شعر خوانی  رو هرگز دوست نداشتم. عوضش عاشق شعر شنوی بودم. شعری زیبا با صدای دلنشینی و در پس زمینه آهنگ ملایم و دلنوازی. نه تنها لذت زیادی داره و بلکه خیلی خیلی راحت آدم با شعره ارتباط برقرار میکنه. از میون شاعرا از میون صداهاشون (طبقه بندی شعرا اینجا صرفا بر اساس صداشونه!!) دو نفر رو خیلی دوست دارم. شاملو و شهریار. و اغراق نیست که بگم یکی از موضوعاتی که همیشه نیمه‌ی سمت چپ روحم با نیمه‌ی سمت راستش سرش دعوا داشته همینه که شاملو یا شهریار!

پی نوشت: این پست دقیقا یک معنای تحت اللفظی داره و یک معنای استعاری (تمام لغات خاص بالا استعاره و سمبل  هستند). هر دو مفهوم دقیقا به یک اندازه مد نظر من بودا 

یکشنبه

این یک سال لعنتی

 سینای دو سال پیش: من اصلا پول برام اهمیتی نداره. شهرت و قدرت ولی تا حدی چرا. 

سینای دو روز پیش: آدم باید خوب پول در بیاره و خوب خرج کنه

  راستش سینای دو سال پیش رو  بیشتر دوس دارم. سینای دو روز پیش یه خاطره میشه تموم میشه. خیلی زود.

ملودیهای سخنگو

امروز داشتم فکر میکردم دایره‌ی دوستای نزدیک من با وجود تنوعشون همشون یه خاصیت مشترک دارند.و اونم اینه که بخش نسبتا زیادی از صحبتهای (مجازی) من با اونها به رد و بدل کردن آهنگهای مورد علاقمون گذشته. آ هنگهای جدید و خواننده‌های جدیدی که به واسطه‌ی این تبادلهای فرهنگی! باهاشون آشنا شدم. بیشتر از همه در محیط گوگل چت و یوتیوب  و اخیرا در زمان گشت و گذار در شهرها در حالیکه من راننده بودم و دوستام دی‌جی (یا احیانا برعکس).

این قبیل آهنگها دیگه صرفا برای من یه آهنگ نیست. یه نشونست که هرجا بشنومشون من رو یاد اون دوست به خصوصم میندازه. جالبیش اینه که از هر سبک آهنگی هم توشون هست. آهنگهایی که تو زمانای تنهایی زمانی که دلم برای فلان دوستم تنگ میشه میرم و گوششون میکنم. آهنگهایی که با من حرف میزنند. آهنگهایی که اگر نبودند چقدر بعضی چیزا راحت تر و زودتر فراموش میشدند. آهنگهایی که رسالت ویژه ای بسیار بیشتر از یک آهنگ بودن دارند. به سلامتی همشون!

پنجشنبه

برای ثبت در تاریخ

این پست رو پابلیش نکرده به زباله دان تاریخ فرستادم. ایشالا پست بعدی فردا

شنبه

یه دسته بندی دیگه‌ی آدمها


بعضی آدما هستند که وجود فیزیکیشون تو زندگی آدم در حد چند ساعت هست. اما توی همین مدت (ولو اینکه خودشون حتی روحشونم خبردار نشده باشه) میتونن تا مدتها تو زندگی آدم تاثیر بذارن.

گروه دیگه ای از آدما هستن که میبینیشون برای یک مدت کوتاه. اما یه حسی به شما میگه که این آدم بعدها دوباره در زندگی شما یه جوری برمیگرده و تاثیر میذاره. نکته‌ی جالب قضیه اینه که خیلی از مواقع این حس درسته و اون آدم در یک کانتکست دیگه برمیگرده.

هرچی میگذره من بیشتر به این نتیجه میرسم که چه شبهاتهای جالبی بین زندگیهای واقعی من و شما و رمانهای موجود در کتابفروشیا وجود داره.

پ.ن.: آدمای گروههای دیگه معرف حضور همه هستند و احتیاجی به معرفی بیشتر ندارند!

پنجشنبه

تغییر

فقط اینو بگم که تغییرات زیادی در راه خواهد بود. از همه لحاظ. دوران پر استرس ولی جالبیه...

جمعه

میلاد

بیست و شش سالگی یه فرقایی با سالای قبل داره.احساس میکنم بار زندگی به مراتب سنگینتر از قبل هست. خوبیش اینه که قلبا احساس خوبی نسبت به آینده دارم. امیدوارم تو سال جدید از همه‌ی سالهای قبلیم آدم تر باشم!

یکشنبه

فریاد زیر باد

بعضی وقتا هست اونقدر دلم میخواد بذارم شب بشه همه جا تاریک بشه بعد برم توی دره‌ی اون کوههای مانتین ویو داااااااد بزنم و به پژواک صدای خودم گوش بدم. بعضی وقتا این نهایت خواسته‌ی منه.