شنبه

پرینستون تایمز -ری یونیون دو

ادامه از شماره قبل

اعتراف میکنم پرینستون این دو سه روزه جای فوق العاده حال به هم زن و غیر قابل تحملی برای ما شده. جمعیت بسیار زیاد توریست و ترافیک بالا و حضور پلیس و مغازه هایی که به قول گفتنی بره کشونشونه و کلا شهر به یه کمپ توریستی تبدیل شده. مثل قبرس. الان اینجا خارجه! فقط بلدن مثل اسب بیاشامن! چه میشه کرد دیگه این ملت این سرزمین از زمان اون خدا بیامرزم همینطوری بودن!

الان یکی از ساکنان خوب پرینستون گفت فردا برنامه های جالب تری داری دارن سعی میکنم گزارشی زنده فردا از مراسم به سمع و نظر منتظران برسانم.

از سال 1925 تا سال 2008 مردان و زنانی که از کالج وودرو ویلسن به مقام سناتوری و گاورنری رسیدن و برای منافع ملتشون دستور به خونریزی و جنگ و غارت در بسیاری از کشور ها رو دادن. مردان و زنانی که بعد از پایان درسشون در شرکتهای بزرگ و نماد کاپیتالیزم مشغول به کار شدن و بر مبنای همون اصول اقتصاد باز برای خودشون و فرزندانشون زندگی نسبتا مرفهی ایجاد کردن مردا و زنایی که حاضر نبودن برای دیگری کار کنن و در نتیجه اقدام به تاسیس خرده بیزینس های خودشون کردن و سالهای سال زندگیشون رو وقف بهبود بیزینسشون به هر وجه ممکن کردن و مردان و زنانی که از تمام این قضایا فارغ شدند و یک زندگی آروم یکنواخت و بی دردسر رو در یک محیط آکادمیک و دانشگاهی شروع کردن. و حالا میتونی ببینی اوناییشون رو که زمانی مثل خودت بودن و حتی جاه طلب تر و خودخواه تر و مغرور تر و الان به آخر خط رسیدن . فقط حضور دارن تا نماد باشن نماد از گذشته ای که داره سعی میشه بهش افتخار بشه! و کسی فرصت نمیکنه با خودش فکر کنه آیا ارزشش رو داشت؟ و حالا میتونی ببینی اوناییشون رو که الان به سن پدر خواندگی رسیدن. اینا نه تنها هنوز به آخر خط نرسیدن بلکه تازه دارن شیرینی حاصل عمرشون رو میبینن . تو این مراسمم دارن با دوستای قدیمی و هم سن و سالشون نقشه برنامه ها ی آتی رو میکشن. و میبینی اوناییشون رو که تازه تو وال استریت جاب گرفتن دارن فکر میکنن چطور رئیسشون رو ایمپرس کنن دارن فکر میکنن به سفر های کاری که باید برن و ملاقاتهایی که باید داشته باشن و قرار دادهایی که باید امضا کنن و البته دارن فکر میکنن به دیت بعدی. و میبینی اوناییشون رو که هنوز فسقلین. هنوز دماغ که سهله شلوارشونم نمیتونن بالا بکشن. دارن سعی میکنن مودب باشن و زندگی بیرونیشون رو یه برنامه از پیش تعیین شده باشه تا اونا رو به سکوی پرتاب برسونه و البته درونشون رو فقط خودشون خبر دارن و کسایی که باهاشون به ایتینگ کلاب ها میرن. بله نسل بعدی در حال آموزش های نهاییه ! فریاد عمو سام به گوش میرسه: آی وانچ یو
و میبینی اوناییشون رو که فارغ از تمام مسایل سرگرم توپبازی هستن با خودت حس میکنی واقعا آیا روزی نوبت اینهام میرسه. صدایی درونت بهت میگه که نه! ولی حیف که نمیتونی باورش کنی. بله این شجره نامه آکادمیک منه از سال 1925 تا 2008 و حتی بعد!

یه فیلم همینطوری که

داشتم میومدم گرفتم با موبایل کیفیتش خوب نیست ولی میذارم که اگه روزی اتفاقی افتاد اثری از تاریخ فعلی بر جای باشه.

همین!


"پی نوشت: اینا اکثرا تمرینه و رفع خستگی مفرط وگرنه من هنوزم معتقدم به هر حال نقش جامعه اکادمیک و دانشجویی در مهار جامعه صنعتی و سیاسی غیر قابل انکاره"



جمعه

پرینستون تایمز- ری یونیون

مراسم reunion پرینستون که الان مشاهده گردید حتی برای خودش صفحه ویکی داره و در واقع بزرگترین مراسم در نوع خودش (به ادعای سایت ویکی ) در دنیا محسوب میشه یه جور مثل جشن فارغ التحصیلیه! این مراسم چهار روز طول میکشه و نکته جالبشم اینه که فارغ التحصیلهای سالهای دور و نزدیک همشون دعوت میشن تا سالی یکبار در آخر سال دور هم جمع بشن. مراسم کلا بزن و برقص و خیلی شاده! از همه جالبترش پیر زنها و پیرمردهاییه که پا به پای این آندر گرد های فسقلی میان و راکن رول می رقصن!! تقریبا تمام کمپس از چند روز پیش برای مراسم آماده شده بود و اکثر کارای آمادگیش رو هم همین دانشجو ها میکردن. نکته جالب دیگش این بود که بر خلاف روزهای عادی که هیچگونه اثری از پلیس در شهر دیده نمیشه و فقط گشتی هایی به اسم پابلیک سیفتی کار نظم رو بر عهده دارن حضور پلیس به شدت مشهود بود. تقریبا تمام کمپس پر بود از پلیس و بعضا لباس شخصی ها. مراسم خیلی ساده برگزار میشه اگرچه تعداد مهمانها بسیار بالاست! مهمونهایی از سالهای دور و نزدیک که یک چیز مشترک بین همشون یادگار مونده و اونم زندگی دانشجویی تو پرینستونه! شندیم تو ایرانم جشن فارغ التحصیلی ای برگزار شده که مهمترین نکتش این بوده که جناب سهراب پور به عنوان نصیحتی پدرانه به فرزندانش توصیه کرده که نرین یا دیگه اگه رفتین برگردید. به قول این دکتر قدسی دانشکده "جای تاسف دارد!"

خبرهای تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد.

دوشنبه

پرینستون تایمز- دوشنبه بیست و ششم ماه می

سرمقاله

تو زندگی هر آدمی لحظاتی به وجود میاد که آدم با یه حس ناخود آگاه همراه با ترس فقط آرزو میکنه ایکاش زمان به عقب بر میگشت. دوست داره یه نفر بیاد بهش این یه خواب بوده زمان اینطوری طی نشده . حتی حاضره از خیلی از چیزاش بگذره ولی این اتفاق بیافته و زمان به عقب برگرده. یه مثال سادش وقتیه که آدم خودش یه اشتباه ساده میکنه . به واقع یه اشتباه احمقانه! حاضره کلی جریمه بده ولی زمان به عقب برگرده. از اون بدترش اون حس سرد یه که تمام وجودش رو فرا میگیره و مدام مثل ساده پا به پاش پیره جلو. آدم سعی میکنه قبول کنه که گذشته ها گذشته دیگه کاریش نمیشه کرد اما نمیتونه! نمیتونه قبول کنه تو پس زمینه ذهنش نمیتونه قبول کنه! فقط باید زمان بگذره تا بتونه کار خودش رو بکنه! لحظات جالبی نیست . البته هنریه زندگی کردن تو این زمانها.

فیلم

دیشب که تا هفت صبح در گیر این کار و بارا بودم (و البته هنوز وجدانم ناراحته که ساعت چهار و نیم صبح بوق اونور سگ گرگ و میش به یکی از دوستا زنگ زدم وازش چاره جویی خواستم). امروز دوباره با این سه تا بر و بچز آلمانی (موریتز و میلا و داوید) زدیم رفتیم سینما فیلم مردآهنی! من اون موقع به نظرم فیلم سرگرم کننده و خوبی اومد اما بعدش اومدم خونه و بالاخره بعد از دو ماه فیلم one flew over the cuckoo's nest رو دیدم . واقعا حیفم میاد به اون بگم فیلم به اینم بگم فیلم! نمیخوام توضیح بیشتر بدم که روی تصمیم گیریه کسی تاثیر بگذاره ولی واقعا اولی یه آشغال مزخرف بود و دومی به نظر من یه فیلم الانم میخوام برم بعد از مدتها سراغ جناب پدر خوانده!

یه جا قبل از اینکه بریم فیلم داوید رفته بود خوراکی بخره دیر کرده بود این موریتز بهش زنگ زد. اولین بار بود که من آلمانی حرف زدنش رو میشنیدم . خیلی جالب و بامزه بود واقعا!



جمعه

پرینستون تایمز- شبنامه ای برای کارکنان

نگارندگان این شمارگان به خوبی مطلعند که هر رهگذری که بنا بر جبر روزگار گذرش بر صفحات امروزی بیافتد حد اقل در دل چند تا آبدار نسیبمان خواهد کرد اما چه چاره که ماموریم و معذور. ساعت نه و بیست دقیقه صبح است.سخت و ناممکن است پذیرفتن دوازده ساعت تک و تنها در کلاستر های آندرگردها با 12 عدد کامپیوتر موازی شبیه سازی به پیش بردن را و پس از آن  از برای شام (که صبحانه دیگران است) به پادگان برگشتن و در آنجا داوید  را دیدن و فهمیدن در دپارتمان بودنش در همان زمانه  و انگاه در همان حال چرت زدن  با وی درباره کامپرسد سنسینگ و ارتباطش با کدهای الدیپیسی  بحث کردن و ایده های جدید گرفتن و  مقالاتی را برایش  قول فرستادن و در همان حال فهمیدن که در حال خواب درست نیاندیشیدن و از قضای روزگار همین جمله را از جناب داوید شنیدن!  

خلاصه ما که داریم از خواب میمیریم.  ولی جالب بود دیدم داویدم همچین وضعی داره. یه سال از ما بزرگتره این داوید. آلمانیه . خیلی تو خودشه و آرومه (بر خلاف موریتز) و کلا من از اخلاقش خیلی خوشم میاد. میشه باهاش سه ساعت رفت پیاده روی و با آرامش تمام قدم زد.  ولی من بالاخره تو کدینگ و کامپرسد سنسینگ پوزش رو میزنم اونم با یه کاری که اپلاید بشه و بردش تو اینداستری نه اینکه فقط تئوری باشه!  و البته تو ماشین لرنینگ  ایندرانیل را.



پنجشنبه

مجله تکمیلی

تبریک:

اول از همه تبریک میگم به عباس محرابیان و حسین کفاش و شایان اویس قرن وحسن نیک آیین و مهرداد فرج تبار و مهدی صفرنژاد و محمد مهدی صادق و سایر دوستانی که هنوز خبرشون بهم نرسیده.

همینطورم به خواهر عزیز که الان خبر رسید علوم پایه تو کشور اول شده! :)

از رسانه های دیگر : روزآنلاین

نریمان مصطفوی پسر خاله (یا پسر عمه دقیقا یادم نیست) سیاوش رضوان بود. تو دوره راهنمایی که با سیاوش همنیمکتی بودم بعضی وقتا خونشون میرفتم و کم و بیش با نریمانم دوست بودم (از ما بزرگتر بود یه مقدار اگه اشتباه نکنم) امروز که اینجا مصاحبه نریمان مصطفوی نایب دبیر انجمن اسلامی پلی تکنیک رو با روزآنلاین دیدم انصافا چند دقیقه خیلی فکرم رو مشغول کرد. خیلی یاد این مصرع "که میروم به سوی سرنوشت " افتادم.

از رسانه های دیگر : امین سیدی

این حرف آخری که امین سیدی زده منم تا حد خیلی خوبی باهاش موافقم (البته همونطوری که خودشم گفته استثناهاییم داره) ولی تا جاییکه منم دیدم واقعیتیه مختص رشته ماهم نمیشه خیلی فراگیر تر از این قضایاست. به خصوص این تیکش :"راستی، یکی از چیزایی که آدما تو دوره‌ی پی‌اچ‌دی به خوبی باید یاد بگیرن اینه که چطوری جنس بنجلشون رو به یکی بندازن".بسیار بسیار دیده میشه(البته بازم استثناهایی داره).

چهارشنبه

پرینستون تایمز- چهارشنبه بیست و یکم ماه مه

خبر فوری : بیانیه تیمسار س.ج به مناسبت پایان طرح ارتقا زیر ساختها و نوسازی:

و سر انجام پس از پنج روز کار و تلاش مداوم جانبرکفان فرماندهی کل پرینستون عملیات بازسازی به طور کامل به انجام رسید. به گفته سردار موریتز هاردت این عملیات که در نوع خود برای نخستین بار در جهان به دست سربازان گمنام امام زمان انجام پذیرفت شامل بازسازی کامل رایانه های مرکزی (تغییر کامل از ویستا و فدورا به کوبونتو - نصب ایکس جی ال- نصب تمامی برنامه های جانبی و نصب و راه اندازی تمامی بخش های سخت افزاری مورد نیاز را شامل میگشت). گفتیست در بخش هایی از این بازسازی اطلاعاتی نقش سلطان قدر قدرت توتون سلام الله هم بسیار پر رنگ و تاثیر گذار بود. بخش پایانی این فاز از طرح نوسازی به تغییر صفحه مجازی میپرداخت. امری که به حتم برای تبلیغات بر علیه استکبارر و استعمار و استثمار و تبلیغ اندیشه های آن بزرگمرد راستین راه پر رهرو از اوجب واجبات است.

از دیگر بخش های طرح ارتقاع زیرساختها و نو سازی میتوان به بازسازی دو چرخه اشاره کرد. چندین هفته پس از ورود فرماندار جدید به شهر پرینستون و در پی آن تصادف مهیب که سوء قصدی نافرجام بود آن دوچرخه از افتخار خدمت به خلق پرینستون محروم ماند و از آن زمان تا دیروز در انبار تاریخ به سر میبرد. دیروز بنابر مشیت الهی کمر همت به تعمیر آن بسته شد و پس از دو مرحله تعمیرات که خوشبختانه پولی هم از بابت آن اخذ نگردید دوچرخه به جمع کارکنان جان برکف شهر پرینستون پیوست.

مرحله سوم طرح ارتقاع و نوسازی به بازسازی دکوراسیون فرمانداری کل باز میگشت. تمام اتاق مرکزی در قلعه پرینستون دژ از نو باز سازی شد. امری که میبایست در زمان عید انجام میگشت اما در آن ایام به علت مشغله زیاد و نبود بودجه کافی از انجام آن سر باز زده شد.

و هم اینک اینجانب تیمسار س. ج پایان عملیات طرح نو سازی را اعلام میدارم. و به ملت فداکار و جان بر کف پرینتسون و به تمام سفرا و نمایندگان دول و کشور های اجنبی اعلام میدارم که به پاس این عملیات بزرگ جشنی با برگزاری فیلم دزدان دریای کاراییب برپا خواهد بود. گفتنیست که پس از پایان طرح نوسازی وضعیت فوق العاده در شهر ملغا شده و از فردا زندگی تابستانی مرکب از درس و ورزش و فیلم و ... در شهر جاری خواهد بود - به لطف ایزد تبارک و تعالی

تیمسار س.ج
بیست و یکم ماه مه سنه دوهزار وهشت




دوشنبه

The Princeton Times advice


It is a paradoxical but profoundly true and important principle of life that the most likely way to reach a goal is to be aiming not at that goal itself but at some more ambitious goal beyond it.
- Arnold Toynbee

یکشنبه

پرینستون تایمز: آن مرد آخرین جملاتش را فریاد زد

امروز مردی تقریبا میان سال به دفتر ما اومد . میگفت اسمش س. هدایته و از نوادگان صادق هدایته. میگفت اهل تفرشه و نسبت فامیلی با محمود حسابی داره. مطلب زیر رو به ما سپرد و خداحافظی کرد. چند ساعت بعد خبر رسید که جسد وی در حالیکه دو توله سگ در آغوش داشته در زیر پل اصلی شهر پرینستون پیدا شده. هر سه نفر خودشون رو حلق آویز کرده بودن. اون مرحوم در آخرین یادداشتش چنین نوشته بود:

حس عجیبیه! مثل اینکه روزی ده دقیقه وصلت کنن به برق شهر و بعد بهت آزاد باش بدن که بری دنبال نانت. دنبال مسکنت و دنبال آزادیت.حس میکنی هر روز برات جمعست! و تو نمیدونی که چه مرگته . این حس مثل خوره همیشه باهاته. مثل سایه تعقیبت میکنه و حتی یه روز هم بهت امون نمیده. میتونی بهش فکر نکنی . آره تو میتونی بهش فکر نکنی و واقعا فراموشش کنی. اما اینجوری کار برا اونم راحت تر میشه. میتوبنیم بهش فکر کنی اونقدر فکر کنی تا برات مثل شمردن گوسفند بشه . خوابت ببره. شاید خواب ابدی . شایدم یه روز بیدار شی و ببینی که یه هیولای بزرگ شدی . بد جوری آچمزت کرده و باز تو نمیدونی چه مرگته. شاید تقصیر دکتراست که سعی میکنن دامنه دانششون رو از یه حدی بالاتر نبرن . شایدم تقصیر اون زهر ماریاست که خیلی بچه تر از این حرفان که بخوان قدی علم کرده باشن. از همش بدتر اینه که وقتی سراغت میاد که انتظارش رو نداری. زخما همه همینطورن به خصوص اگه عفونیم باشن و مخصوصا اگه مملو از سم نیش جانوری موذی باشن! به دور و برت که نگاه کنی همه زخم خوردن! حتی مادر طبیعت داره نفسای آخرش رو میکشه ! دیدی؟تو هنوز جات بهتره مگه غیر از اینه که زندگی مجموعه ای از رسوم قرار دادیه که ما آدما بسته به نیاز های خودمون خودمون تعریفش کردیم؟ کاریم که از دستت بر نیماد. پس تو وقت داری وقت داری تا اون روزی که از خواب بیدار شدی و دیدی که نعش کش شهر داره جسد یک خوک سیاه رو به زباله دان میبره تا اون موفع میتونی به طور نسبی زندگی شرافتمندانه و بزرگوارانه ای داشته باشی. حتی شاید بشه گفت یک زندگی زیرکانه!

سخنی پایانی من داشتم matlab نصب میکردم و حوصلم سر رفته بود فقط همین!

شنبه

قهرمان شدیم

قهرمان شدیم!





خبر های تکمیلی به زودی

پنجشنبه

پرینستون تایمز- چهارشنبه چهارده می

لازم به تکرار نیست که این مجله مسئولیتی نسبت به مطالب نویسندگانش نداره. اما بعضی وقتا هست که نمیدونه اگه یه چیزی رو چاپ کنه با شکایتی از وزارت ارشاد مواجه میشه که توش شاکی همون دادستان و همون قاضیه یا نه! و در نتیجه چون نمیدونه چاپ میکنه!
مطلبی که شهرزاد قصه گو برای امروز انتخاب کرده از این قراره:
"حسنی تازه به شهر اومده بود. یه نقشه راهنما تو دستش بود و خیابونا رو نگاه میکرد. سریع نوتبوکش رو در آورد و نوشت "دارم عکسای این ساختمون رو که از سنگ درست شده نگاه میکنم. به طور کلی خونه هایی که حسن آبادیا تو تمام ولایات میسازن (از هر نوعی) در مقابل این ساختمون کاملا بچه بازیه" اما تو همین ساختمون مش اسلام یه دفتر جهانگردی داشت که با نشون دادن عکسای حسن آباد اهالی خسته ساختمون رو با گرفتن پولهای کلان به صورت توریستی به حسن آباد ببره! آره مش اسلام سو رو خونده بود. "
متاسفانه به علت گرانی کاغذ از انتشار سایر بخشها معذوریم!
خبر فوری - الخبر العاجل - breaking news
به گزارش خبرنگار بدون مرز پرینستون تایمز امروز طی مراسمی تخلصی جدید به مدیر مسئول د.پ.ت اعطا گردید. این گزارش می افزاید از آنجا که دامنه هایی چون زیبا کلام و جواهر قلم پیش از این از سوی اشخاص حقیقی و حقوقی تثبیت گردیده و از آنجا که همه چیزمان باید به هم بخورد هیئت امنا به اتفاق آرا تخلص "گوهر مداد" را به این مدیر مسئول اعطا نمود. گفتنیست در مراسم اعطای این تخلص تعدادی از سران کشوری و قوای لشکری من جمله "شهردار پرینستون" و کت استیونس سابق نیز به همراه همسرانشان حضور داشتند.

یکشنبه

پرینستون تایمز- یکشنبه یازدهم ماه مه

اهم اخبار:
بنابر گزارشات ارسالی محمد محمودی موفق به گذر از خان مصاحبه شده است. گویا تنها سوالی که از وی پرسیده شده این بوده که "پاکت همراهت داری؟" و وقتی علت آنرا جویا گشته با چنین جواب دشمن شکنی مواجه گشته که :" تا وقتی زلال شدی برات بفرستیمش!"
همچنین بنابر اخبار واصله از سرزمین انگل ها (انگلستان) سینای سالک موفق به اخذ پذیرش از دانشگاه یورک شده. امیدواریم کار فاطمه هم جور بشه. همچنین از دختر عموی گرامیان سرکار خانم آنا خانم جعفرپور خبر رسیده که وی نیز موفق به اخذ پذیرش قطعی از دو دانشگاه شده و درنتیجه به زودی به کشوری میرود که تا پنجاه سال پیش آفتاب در آن غروب نمیکرد و هم اکنون هم اگر نیک بنگرید هلمز ها و کرامول های فراوان دارد!
و اما طبق اطلاعات دریافتی سال آینده نیز گروه چهار و فقط چهار ورودی خواهد داشت . منتها بر خلاف سه سال اخیر به جای یک ایرانی و یک آلمانی یک روس و یک چینی به گروه می آیند. بچه باحال نباشن از همین الان فاتحشون خونده!!
گزارشات: بخش گزارشات را از این پس یک زوج جوان به نامهای نوشاب و نوشابه امیری چیمه تهیه میکنند و همانند همیشه د.پ.ت هیچگونه مسئولیتی نسبت به تراوشات آنان نخواهد داشت. گزارش امروز از نوشاب
"من زیاد با آندرگردا رفت و آمد ندارم. یعنی به جز سلام احوال پرسی اصلا ندارم. بچه حسابشون میکنیم ! ولی یه جک هست که فرق میکنه! یه پسر لاغر با یه گردن دراز! سفیدپوسته ولی بور اینا نیست. کلاشم به روال خودش میذاره سرش. همیشه موقع حرف زدنش میخنده. معمولا من رو با لفظ bro خطاب میکنه! من بر خلاف تو ایران نسبت به این لفظ اینجا حس خوبی دارم. حتی امروز که یه ایمیل از یکی از دوستای ایرانیم تو همیجا گرفتم و همین لفظ رو داشت هی میرفتم ایمیله رو میخوندم تا روحیم سر نره. آره نمیدونم قضیه چیه! ولی بگم کماکان من از لغت حاجی به شدت بدم میاد. اگه من رو یاد اون قطعه شعر محکمه الهی نندازه قطعا فقط و فقط یاد آهنگ حمومی میندازه "

شنبه




و بدین ترتیب داستان انتخاب استاد راهنمای آخرین دانشجوی سال اول پی اچ دی (در کامپیوتر ساینس) در شهرمان هم به پایان رسید. به همین منظور با شخص مورد نظر مصاحبه ای انجام دادیم تا نظر شخصی و جمعی وی را جویا شویم. این شما و این هم دوجی پی :
"من هنوزم باورم نمیشه! الان به اندازه زمان ادمیشن گرفتنم و بلکه به مراتب بیشتر از اون خوشحالم. امروز راب کالدربنک و راب شاپیری نامه ای رو امضا کردن که بیان میداره لا اقل تا زمان آزمون جامع ایندو استاد راهنمای من خواهند بود. من نمیدونم چی باید بگم ولی واقعا میدونم الان از زمانی که ادمیشن گرفتم بیشتر خوشحالم. امیدوارم بتونم خیلی چیزا ازشون یاد بگیرم. این دو نفر اون ویژگی که تو پست قبلی راجع به بچه های تئوری گفتم رو ندارن. و یه چیز جالب در باره پروفسور کالدربنک اینه که بکگراند ریاضی به شدت خفنی داره ولی در عین حال به شدت دوست داره کارایی بکنه که نتیجش بره تو صنعت و یه جایی دیده بشه! این خیلی خوبه باعث میشه آدم انگیزه بگیره "

گفتنیست دیشب سردبیر د.پ.ت که مست و خرامان بود اشتباها به جای نامه های عاشقانه به همسر وفادارش مطالبی رو در نسخ فراوان منتشر کرد که همینجا از همگان عذز میخواهیم (طفلی اونقد زده بوده که خونده ثرزدی و نوشته چهارشنبه)

از اتفاقات دیگر امروز شهر برگزاری جشن تولد شصت سالگی باب تارجان بود. تارجان که به شهادت تاریخ از زمانی که شاگرد فلوید بوده خدمات زیادی به صنعت گراف کرده هم از نظر قیافه و هم از نظر صدا نمونه کامل یه آمریکایی غلیظه!!! درس دادنش مزخرفه! (من دو جلسه به زور تحمل کردم) ولی به نظر میاد آدم بدی نباشه! پارسال سر جنرال هر دو تا شاگردش رو انداخته (و هر دو ترک تحصیل کردن!) . در حال حاضر باب در شرکت اچ پی در کالیفرنیاست و هفته ای سه روز بین اینجا و آنجا در گردش. خلاصه امروز جشن تولدی برایش بر پا بود به همراه سخنرانان گونه گون و انواع ماکولات و مشروبات!


و یک آگهی: ضحاکو (آزی دهاک) از دید یک چشم بادومی! اینجا

جمعه

پرینستون تایمز - چهارشنبه 8 می

اخبار در ولایتمان بسیار است لیکن چه چاره که نایاب شدن قلم و قیمت سرسام آور دوات و اعتصاب کارمندان مجال نوشتنمان را گرفتست. به طور خلاصه به اهم اخبار میپردازیم تا بلکه در فرصتی مناسب به شرح و بسطشان بنشینیم. از اونجا که تمام کارمندان در اعتصابن و همه مطالب را خودم باید بنویسم زبان این خبرنامه با نسخه های قبلی متفاوت است تا حدی

یک - دیوان حافظی از شهر سیاتل به دستمان رسید . به قول الناز خانم نوری "خوش حالم کرد" . واقعا هدیه خیلی خوبی بود و مناسب. دست جناب محسن خان درد نکنه.

دو- محمد حسین باطنی امروز جنرالش رو داد. شرح ارائه اش د استانی داره که سر فرصت به آن می پردازم لیک برای فعلا امیدوارم به خوبی پاس بشه! ضمنا اگهی داده شده که شما خواننده عزیز هم براش دعا کنین یا انرژی مثبت بدین یا هر طوری دیگری که میتونین پرینستون تایمز در باره وسیله شما هیچ مسئولیتی ندارد در هر صورت هدف آنرا توجیح می کند

سه - فردا برای درس کدینگ ارائه دارم. امیدوارم با کمک خدا به خوبی تموم شه! امروز ملیسا (جلو خانی اینجا برای شریفیا) (خواجوی اینجا برای حلی ها ) (برا فرزانگانیا معادلش رو نمیدونم) گفت که راب کالدربنک یه نامه داده و قبول کرده مسئولیت سوپروایزوری من رو . کالدربنک رپیس دپارتمان ریاضی کاربردیه و عضو دپارتمان برق . من واقعا این دو تا کاری رو که الان دارم باهاش میکنم دوست دارم. یه نکته جالب راجع به این آدم اینه که علاوه بر اینکه تو کار آکادمیک خیلی کارش درسته تو کار اینداستری هم هست. دوازده سال تو AT&T بوده (و همونجا بوده که وحید تارخ (استاد بهتاش) زیر نظر این کد های space-time رو تولید کرده .ابگذریم. آدم یاد این شعر هر کسی نغمه خود خواند صحنه پیوسته به جاست میافتد.

چهار- امشب با بچه های گروه تئوری رفتیم خدا حافظی برنارد . برنارد رو قبلا توضیحاتش رو تو این وبلاگ دادم. از آلمان یک سال اینجا مهمون بود بعد ام آی تی و برکلی و اینجا پذیرش گرفت حالا داره میره ام آی تی. بچه خوبی بود. جالبیش اینه که بیست و پنج سالشه ولی شبیه یه آدم نوزده ساله میمونه! این بچه های گروه تئوریم (به جز حسین و محمد) موجودات عجیبین ! کلا از مرحله پرتن !! کلا من نمیتونم بفهمم فلسفه زندگیشون چیه !!! البته باهاشون تا این حد بودن واقعا مفیده ولی واقعا مساله حل کردن رو که بذاری کنار تو خیلی از چیزا شوت میزنن اساسی! آدم باید به چیزای دیگه ایم برسه

پنجم- من واقعا خسته شدم. واقعا خسته شدم. امیدوارم تا سه شنبه همه چی به خوبی و خوشی تموم شه بعدش حتما باید برم یه استراحت

ششم- آدم این چیزایی مثل برمه رو که میبینه واقعا دلش میگیره! واقعا دلش میگیره . به خصوص که پشت سرشم بشنوی "باید سریع ایران رو جمع و جور کنیم و به مسئولیت جهانیمون برسیم"

هفتم -
در اسرع وقت و به یاری خدا رفع تکاملی این بحرانها ضمیمه تکاملی این خبرنامه منتشر خواهد شد

سه‌شنبه

پرینستون تایمز- دوشنبه پنج مه

به گزارش خبرنگار اعزامی پرینستون تایمز ساعتی پیش محمد محمودی با یک فروند هواپیما نیوجرزی را ترک کرد. هنوز از مقصد وی اطلاع دقیقی در دست نیست لیکن یک مقام آگاه اشاره کرده است که وی به منظور طی یک دوره سه ماهه کار آموزی در سوییس نزد امین خان شکر اللهی و پس از آن دیداری چند هفته ای از ایران اقدام به این سفر ناگهانی کرده است.

محمد محمودی یکی ازمشاوره دهندگان و یاری گران پرینستون تایمز بود و نبود وی بدون شک بر این ارگان تاثیراتی جبران ناپذیر خواهد گذاشت. گفتنیست که وی تعهد نموده دورادور و از طریق ویدیو کنفرانس کماکان به یاری د.پ.ت بپردازد.

همچنین در همین راستا شب گذشته مراسم پیتزایی با حضور چند تن از شخصیتهای کشوری لشکری و هنرمندان پرینستون برگزار شد. در این مراسم علاوه بر محمودی , سینا جعفرپور مدیر مسئول د.پ.ت , محمد فرج زاده (همسر زهرا) , زهرا (سولماز) امین زارع (همسر محمد) , ایمان ستایش (وزیر استخبارات) و حسین باطنی (عمو حسین ثانی) نیز حضور داشتند. گفتنیست محمد فرج زاده آزمون جامع خود را روز چهار شنبه داده بود و حسین آزمون جامعی در پنج شنبه آتی دارد. پس از این مراسم ایمان ستایش (سه تا) در کنفرانسی خبری از سفر قریب الوقوع خود به ایران خبر داد و اعلام کرد که وی نیز روز دوازدهم ماه مه ساعت دوازده عازم ترکیه برای اخذ ویزای برگشت و سپس عازم سفری سه ماهه به ایران به قصد جمع آوری اطلاعات سری و مخملی خواهد نمود. گفتنیست به محض برقراری ارتباط با خبر نگار دیگر و دریافت عکسهای خبرهای تکمیلی در این زمینه ارائه خواهد گردید

د.پ.ت برای تمام این عزیزان آرزوی توفیق روز افزون دارد.
گود لاک مِن
آگهی: یکی از خوانندگان خوش ذوق مبادرت به ساخت آنتمی برای پرینستون تایمز نموده که از این پس در صحنه های بین المللی از آن استفاده خواهد شد. این خواننده ارجمند اعلام داشته که حاضر است در صورت اخذ سفارش برای اشخاص حقیقی و حقوقی اقدام به خلق آنتم نماید. برای هر گونه تماس با وی فقط و فقط شبها با آدرس oshin@tanakora.com تماس بگیرید.

یکشنبه

پرینستون تایمز - یکشنبه چهار مه


به گزارش خبر گزاریهای دیگر , در اقدامی غیر منتظره تمامی دست اندر کاران پرینستون تایمز اعلام کردند که پرینستون تایمز از این لحظه به بعد ارگان رسمی تیم پرسپولیس ایران خواهد بود. یکی از کارمندان د.پ.ت اعلام کرد :" از امروز تمامی ما هواداران دو آتیشه تیم پرسپولیس هستیم و این فقط و فقط وفقط به خاطر این مرد است."


آگهی: بعد از اعلام این خبر جمع کثیری از مردم پرینستون با د.پ.ت تماس گرفتند و خواستار درج آگهی زیر شدند:
"یه پرسپولیس یه ایران - یه تیم پر از دلیران !! (لا اقل یه دونه دلیر)- گرچه حریفت قدره اما تو میشی قهرمان (نشدیم باز قهرمانی پهلوون!)"