باید گفت که 84 ایا همیشه دوستای خوبی برای من بودن. خیلی وقتا بود که واقعا حوصلم سر میرفت و دل و دماغ هیچ کاری نداشتم ولی پیش اینا که میرفتم حسابی حالم جا می اومد. باید واقعا بگم دلم واسه همشون خیلی تنگ شده. آخه از روز اول این رحمانی ورداشت من رو کرد مسئول جشن معارفه . وای چقدر من حرص خوردم که این دوستان ارزشی یهو نریزن تو برنامه سر کاری با هنرنمایی سورنا و مهدی صادق و عارف و سایرین ;) و همه چیز رو به هم نریزن که خوشبختانه به خوبی تموم شد . البته ناگفته نمونه که بسیار طی مراسم مراجعاتی انجام میشد که همین الان تمومش کنین وگرنه ... البته چقدر خندیدیم سر اون برنامه . نمیدونم فیلمش الان کجاست شاید دست صفا یا سامان یا نمیدونم. بعدشم که کارگاه که جناب حسین باطنی کرد تو پاچه و جزو بهترین لحظات دانشکده برام بود و رقص تو خوابگاه فیلمش رو فکر میکنم مسلم حبیبی هنوز داشته باشه و خیلی خاطره دیگه. فراموششون نمیکنم. فکرش رو بکن الان دیگه سال آخری شدن . تو عکسا واقعا بزرگ شدن. بعضیا ازم راجع به اپلای و این قضایا میپرسن و البته جواب زیادی براشون ندارم. دلم براشون تنگ شده برای تمامشون که اگه بخوام اسم ببرم باید کل این پست رو به اسم اختصاص بدم. به امید دیدار رفقای عزیز.
پی نوشت : راستی این رو یادم رفت بگم. این مصاحبه خانم میلانیه تو تلویزیون. به نظر من چیزی که اینجا مهمه اینه که تو جامعه ما کاملا داره تظاهر به عنوان یک ارزش جا می افته . یعنی شما برای اینکه پست یا منصب یا موقعیت یا هر چیزی بگیری لازم نیست تلاش کنی تو اون کار آدم وارد و کاردرستی بشی (تو اکثر موارد) بلکه واجبه خودت رو تا جای ممکن شبیه انسانهای مطیع در بیاری (هر چه بیشتر بهتر) و هرچه بیشتر بتونی به رئیست وفادار بودنت رو ثابت کنی (که به راحتی مناسبات فامیلی رو در بر میگیره) به درگاه نزدیکتر میشی . و البته یک نیم نگاهم داشته باشیم به داستان فرشته و آقای زرین کلک از استادای دانشکده هنر و نیز داستان دانشگاه زنجان. چقدر بیشرمانست کار کسانی که در مورد اول فریاد وا مصیبتا و اسلام از دست رفت سر دادن و این استادی رو که به گردن هنر مملکت حق داشته (فقط به خاطر همون مساله به سرعت اخراج کردن) و در این مورد که مساله کاملا جدی بوده کاملا ساکت ماندن (به بیان درست تر خفه خون گرفتن) و بعضا حتی مدعی این هم شدن که چرا دانشجوها به تنها راه ممکن جلوی اینکار رو گرفتن. واقعا آدم حالش به هم میخوره از این ماکیاولیستای پست. دنبال اینم اینجا تو پرینستون فیلم نیمه پنهان رو گیر بیارم و دوباره ببینم.
پی نوشت : راستی این رو یادم رفت بگم. این مصاحبه خانم میلانیه تو تلویزیون. به نظر من چیزی که اینجا مهمه اینه که تو جامعه ما کاملا داره تظاهر به عنوان یک ارزش جا می افته . یعنی شما برای اینکه پست یا منصب یا موقعیت یا هر چیزی بگیری لازم نیست تلاش کنی تو اون کار آدم وارد و کاردرستی بشی (تو اکثر موارد) بلکه واجبه خودت رو تا جای ممکن شبیه انسانهای مطیع در بیاری (هر چه بیشتر بهتر) و هرچه بیشتر بتونی به رئیست وفادار بودنت رو ثابت کنی (که به راحتی مناسبات فامیلی رو در بر میگیره) به درگاه نزدیکتر میشی . و البته یک نیم نگاهم داشته باشیم به داستان فرشته و آقای زرین کلک از استادای دانشکده هنر و نیز داستان دانشگاه زنجان. چقدر بیشرمانست کار کسانی که در مورد اول فریاد وا مصیبتا و اسلام از دست رفت سر دادن و این استادی رو که به گردن هنر مملکت حق داشته (فقط به خاطر همون مساله به سرعت اخراج کردن) و در این مورد که مساله کاملا جدی بوده کاملا ساکت ماندن (به بیان درست تر خفه خون گرفتن) و بعضا حتی مدعی این هم شدن که چرا دانشجوها به تنها راه ممکن جلوی اینکار رو گرفتن. واقعا آدم حالش به هم میخوره از این ماکیاولیستای پست. دنبال اینم اینجا تو پرینستون فیلم نیمه پنهان رو گیر بیارم و دوباره ببینم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر