سه‌شنبه

سلام رفیق

"یک تصمیم! می بندیم. اهداف تا حد خوبی محقق شده. دوستان خیلی ممنونم. دوستتان دارم .به امید دیدار."

این قرار بود موضوع این پست باشه! ولی شاید بیشترین چیزی که نظرم رو عوض کرد یه ایمیل از یه دوست خوب بود که دیروز برام فرستاده بود و هنوز ندیده بودمش. کلا بیخیال! مشکل خوانندست دیگه باید با این ناز کردنهام بسازه. نمیتونم حرف استاد اعظم و نایب برحقشم نادیده بگیرم . به قول شاعر right or wrong , we go strong! ما ادامه میدیم. فهمیدم! آقا ولی واقعا به امید دیدارتون! ولی واقعا باید به فکر نون و آبم بود ! این یارو استادم کجااااست؟

۴ نظر:

  1. گندشو در آوردی سینا! این چه وضعشه! هر روز یه بازی! یه بار می گی می خوام عوض کنم، یه بار می گی می نویسم، یه بار می گی می خوام مفید باشه، یه بار می گی دیگه نمی نویسم! بسه دیگه! اصلاً آزادی نباید بهت داد، باید این یارو استادت مجبورت کنه که شبی یه پست اینجا بذاری، خودش هم موضوع رو برات تعیین کنه که این قدر تصمیم عوض نکنی!

    حالا هم گفته باشم خداحافظ و این حرفا تو کار نیست. خوب نمی خوای بنویسی، ننویس، دیگه خداحافظی کردنت به چیه!

    باید هم بنویسی! همین که گفتم! "فهمیدم؟!" (با شیوه روحانی رانکوهی بخون)

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  3. بله؟ نمینویسم و دوست ندارم و نمیخوام و گوشش کجه و اینورش اینجوری و... از این جور حرفا نداریما :دی

    امین راست میگه نباید زیاد آزادی بهت داد، تحت فشار بهتر کار میکنی ;)

    پاسخحذف
  4. آقا به جون خودم حسش نیست. یه جورایی خز شده برام کلا مبحث:-S اصلا انگیزه نیست. لا اقل بهم موضوع بدین. لا اقل برین به این یارو استادم بگین بیاد.

    البته من هرگز رو حرف استاد اعظم نایب برحقش حرف نمیزنم. ولی آخه میترسم باز یه هفته دیگه خدافظی کنم یا هفته بعدش دیگه نه تنها این یارو استادم که روحانی رانکوهیم نتونه جمش کنه آقا!

    پاسخحذف