چند روز پیش در حین وبگردی(بخوانین علافی) به طور اتفاقی به وبلاگی برخوردم متعلق به پسری دوازده ساله غلامرضای تختی نام فرزند بابک تختی فرزند غلامرضای تختی. اینطور به نظر می رسید که خونواده اونام خارج نشین(اگه دلتون خواست بخونین غربت نشین برای من غربت یعنی جدایی حال از گذشته و درنتیجه غربت نشینی خیلی ریشه دار تر از خارج نشینیه (الان معنی غربت نشینی رو درک نمیکنم))شده و در نتیجه همانند ما این پسرم وبلاگ نویس. واقعا به نسبت سنش نثر روون و قابل تحسینی داشت در یه جا صحبت از این کرده بود که تو ایران کاراش سه برابر شد چرا که اولا نگن این بچه چیزی سرش نمیشه و دوما نگن نوه تختی چیزی سرش نمیشه. و بعد اینکه اینجا که اومده باعث میشه رو اسم خودش وایسه. تو بخش نظرات تعداد خیلی زیادی نظرات آدمای رهگذر بود که به این بچه میگفتن برو پشت سرتم نگاه نکن و سعی کن زندگیت رو بسازی و این حرفایی که من اصلا نمی دونم چه جای گفتن به یه بچه دوازده سالست(فک کردن با تختی پدربزرگ طرفن لابد) و البته یه کامنت خیلی قشنگ از مادر این پسر . تو بستن زندگی میکنن و در نتیجه در نزدیکیای ما . ولی یه کامنت اون وسط بود با تیتر یک انسان معمولی و محتوای "در عوض هيچ کس با من هيچ کاري نداره! چون آدم مهمي نيستم! نوهي آدمه مهمي هم نيستم!" فقط میخوام این آهنگ رو تقدیم کنم به آدمایی که آدمای مهمی نیستن نوه آدمای مهمیم نیستن . این یکی از آهنگای تم دوره مادرن سیو 4 هست و من دوستش دارم
آقا سینا، من هفتاد و نهی هوافضا بودم. به گمانم ما افتخار آشنایی از نزدیک رو نداشتیم تا پیش از این
پاسخحذف