امروز صبح(تقریبا ظهر دیگه بابا) به محض بیدار شدن با خبر بسیار تکان دهنده ای مواجه شدم. خبری بود از ادعایی مبنی بر اینکه گراف ایزومرفیزم راه حل چند جمله ای داره. الیته هنوز مقاله طرف رو بررسی نکردن ولی اگه درست باشه این واقعا یه خبر تاریخی محسوب میشه(تقریبا میشه حل یه مساله درست حسابی بعد از مدتها تو کامپلکسیتی)البته برا مام یه کم بد شد. پروژه کوانتوم من یه بخش اعظمش سر همین پروتکل زیرو نالج برای گراف ایزومرفیزمه که حالا اگه این تو پی باشه کل مساله کرکره خنده می شه.ولی خوب یه کاریش می تونم بکنم باز حالا
بعد از امتحانا اگر وقتی بشه دوباره می خوام این کتاب دنیای سوفی رو بخونم شایدم برم چیزای جدید بخونم. کتاب این تیپی جدید چیزی سراغ ندارد احتمالا رجوع می کنم به آرت آو لاوینگ اریک فرم.راستی علی کمالی یه چند تا عکس گذاشته تو ارکات که جالب بودن.
موقع گذاشتن این پست اصلا ایده این رو نداشتم ولی خوب به سرم زد یهو
چه می کنی ؟ چه می کنی ؟
درین پلید دخمه ها
سیاهها ، کبودها
بخارها و دودها ؟
ببین چه تیشه میزنی
به ریشه ی جوانیت
به عمر و زندگانیت
به هستیت ، جوانیت
تبه شدی و مردنی
به گورکن سپردنی
چه می کنی ؟ چه می کنی ؟
چه می کنم ؟ بیا ببین
که چون یلان تهمتن
چه سان نبرد می کنم
اجاق این شراره را
که سوزد و گدازدم
چو آتش وجود خود
خموش و سرد می کنم
که بود و کیست دشمنم ؟
یگانه دشمن جهان
هم آشکار ، هم نهان
همان روان بی امان
زمان ، زمان ، زمان ، زمان
سپاه بیکران او
دقیقه ها و لحظه ها
غروب و بامدادها
گذشته ها و یادها
رفیقها و خویشها
خراشها و ریشها
سراب نوش و نیشها
فریب شاید و اگر
چو کاشهای کیشها
بسا خسا به جای گل
بسا پسا چو پیشها
دروغهای دستها
چو لافهای مستها
به چشمها ، غبارها
به کارها ، شکستها
نویدها ، درودها
نبودها و بودها
سپاه پهلوان من
به دخمه ها و دامها
پیاله ها و جامها
نگاهها ، سکوتها
جویدن برو تها
شرابها و دودها
سیاهها ، کبودها
بیا ببین ، بیا ببین
چه سان نبرد می کنم
شکفته های سبز را
چگونه زرد می کنم.
خانهام آتش گرفتهست، آتشي جانسوز.
هر طرف ميسوزد اين آتش،
پردهها و فرشها را، تارشان با پود.
من به هر سو ميدوم گريان،
در لهيب آتش پر دود؛
و زميان خندههايم، تلخ،
و خروش گريهام، ناشاد،
از درون خستهء سوزان،
مي كنم فرياد، اي فرياد! اي فرياد!
خانهام آتش گرفتهست، آتشي بيرحم.
همچنان ميسوزد اين آتش،
نقشهائي را كه من بستم بخون دل،
بر سر و چشم در و ديوار،
در شب رسواي بي ساحل.
واي بر من، سوزد و سوزد
غنچههائي را كه پروردم به دشواري.
در دهان گود گلدانها،
روزهاي سخت بيماري.
از فراز بامهاشان، شاد،
دشمنانم موذيانه خندههاي فتحشان بر لب،
بر من آتش بجان ناظر.
در پناه اين مشبك شب.
من بهر سو ميدوم، گريان از اين بيداد.
ميكنم فرياد، اي فرياد! اي فرياد!
واي بر من، همچنان ميسوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان؛
و آنچه دارد منظر و ايوان.
من بدستان پر از تاول
اينطرف را ميكنم خاموش،
وز لهيب آن روم از هوش؛
زآن دگر سو شعله برخيزد، بگردش دود.
تا سحرگاهان، كه ميداند، كه بود من شود نابود.
خفتهاند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر،
صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر؛
واي، آيا هيچ سر بر ميكنند از خواب،
مهربان همسايگانم از پي امداد؟
سوزدم اين آتش بيدادگر بنياد.
ميكنم فرياد، اي فرياد! اي فرياد
مهدي اخوان ثالث، ، شهريور ۱۳۳۳
و آواز کرکبده ... بدبد ... چه امیدی ؟ چه ایمانی ؟
کرک جان ! خوب می خوانی
من این آواز پاکت را درین غمگین خراب آباد
چو بوی بالهای سوخته ت پرواز خواهم داد
گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش
بخوان آواز تلخت را ، ولکن دل به غم مسپار
کرک جان ! بنده ی دم باش
بده ... بد بد راه هر پیک و پیغام خبر بسته ست
ته تنها بال و پر ، بال نظر بسته ست
قفس تنگ است و در بسته ست
کرک جان ! راست گفتی ، خوب خواندی ، ناز آوازت
من این آواز تلخت را بده ... بد بد ... دروغین بود هم لبخند و هم سوگند
دروغین است هر سوگند و هر لبخند
و حتی دلنشین آواز جفت تشنه ی پیوند
من این غمگین سرودت را
هم آواز پرستوهای آه خویشتن پرواز خواهم داد
به شهر آواز خواهم داد
بده ... بدبد ... چه پیوندی ؟ چه پیمانی ؟
کرک جان ! خوب می خوانی
خوشا با خود نشستن ، نرم نرمک اشکی افشاندن
زدن پیمانه ای - دور از گرانان - هر شبی کنج شبستانی
راستی چون فردا پست نمی ذارم اینم برای فردا :این یکی از بهترین آهنگای کوه بود و هست هنوزم وقتی می خوام برم اینور اونور(تریپ طبیعت) گزینه آشنا همینه.آهنگ ستارگان
من با سوابقش کاری ندارم فوق العادس برای کوه
در مورد این خبری که برای ایزومورفیسم گراف راه حل چند جمله ای پیدا شده است، اگه اطلاعات بیشتری داری، بنویس. منم فکر کنم خبر مهمی باشه.
پاسخحذف