مراسم reunion پرینستون که الان مشاهده گردید حتی برای خودش صفحه ویکی داره و در واقع بزرگترین مراسم در نوع خودش (به ادعای سایت ویکی ) در دنیا محسوب میشه یه جور مثل جشن فارغ التحصیلیه! این مراسم چهار روز طول میکشه و نکته جالبشم اینه که فارغ التحصیلهای سالهای دور و نزدیک همشون دعوت میشن تا سالی یکبار در آخر سال دور هم جمع بشن. مراسم کلا بزن و برقص و خیلی شاده! از همه جالبترش پیر زنها و پیرمردهاییه که پا به پای این آندر گرد های فسقلی میان و راکن رول می رقصن!! تقریبا تمام کمپس از چند روز پیش برای مراسم آماده شده بود و اکثر کارای آمادگیش رو هم همین دانشجو ها میکردن. نکته جالب دیگش این بود که بر خلاف روزهای عادی که هیچگونه اثری از پلیس در شهر دیده نمیشه و فقط گشتی هایی به اسم پابلیک سیفتی کار نظم رو بر عهده دارن حضور پلیس به شدت مشهود بود. تقریبا تمام کمپس پر بود از پلیس و بعضا لباس شخصی ها. مراسم خیلی ساده برگزار میشه اگرچه تعداد مهمانها بسیار بالاست! مهمونهایی از سالهای دور و نزدیک که یک چیز مشترک بین همشون یادگار مونده و اونم زندگی دانشجویی تو پرینستونه! شندیم تو ایرانم جشن فارغ التحصیلی ای برگزار شده که مهمترین نکتش این بوده که جناب سهراب پور به عنوان نصیحتی پدرانه به فرزندانش توصیه کرده که نرین یا دیگه اگه رفتین برگردید. به قول این دکتر قدسی دانشکده "جای تاسف دارد!"
خبرهای تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد.
خبرهای تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد.
چاخان رو چاخان!
پاسخحذف"متعاقبا و بعدا و به زودی"..."کار دارم و سر شلوغه و نمی رسم.."
اینا کل اخبارن!
اونا یه جزئی از اخبارن با درصد cpu ی بالا! ولی جناب رهگذر برای اینکه تو این شهر بشه زندگی کرد آدم مجبور میشه اینا کل اخبارش نباشن! البته من درک میکنم این برای یک رهگذر که فقط داره از شهر عبور میکنه خیلی محسوس نباشه!
پاسخحذفاگه بی خبرم,قصور از نگارنده ی اخباره.
پاسخحذفخوب یه خورده محسوس تر بنویس تا حس کنم!
هیچ وقت سعی کردی از دید یه غریبه بخونی وبلاگتو؟کسی که نه حسین,نه ممد,نه الکساندرا کولآ,نه ادن خلامتاک,نه موریتز و نه حتی سینا رو می شناسه؟!!!
من همه ی اینها رو همون طورو همون قدر که تو معرفیشون کردی می شناسم.
البته این رو هم بارها حس کردم که وبلاگتو فقط برای دوستانت می نویسی.بهر حال انتظار یه برخورده دوستانه تر رو داشتم هر چند که من فقط یه مهمان ناخوانده هستم.
ولی الان حرفم دقیقا این بود که وقتی نمی رسی تتمه ی خبر هات رو نقل کنی,چرا وعده ی سر خرمن می دی؟!!!
راستش نمیدونم من اصلا به اینش فکر نکرده بودم انصافا! یعنی اینکه من فقط برای این مینویسم که برای خودم خاطراتش بمونه. خاطراتی که شاید بعدا خوندنش کمکم کنه همونطوری که الان پستای اول تو ایران خوندنش به کارم میاد وقتی من رو میبره به همون روزای انتطار ویزا و اضطراب و هیجان آینده.
پاسخحذفراستش واقعا فکر نمیکردم (نمیکنم) این آدما خیلی برای یک خواننده شخص ثالث مهم باشن. آدمهایین مثل تمام آدمهای دور و برتون و مثل تمام دوستای سابق من تو ایران . صرفا هدف حفظ خاطراته بیشتر برای خودم و کمی هم برای کسایی که میخوان بدونن زندگی دانشجویی تو خارج به چه منواله. پس خیلی جدی نگیریدشون. ضمنا میشه بگین چطور شد از این ره گذر کردین؟
پاسخحذفاز اونجا که یه مدته دارم رو ادامه تحصیل در خارج از ایران فکر می کنم,دست نوشته های دوستان رو می خونم. راستش دقیقا یادم نیست چه لینک هایی رو تعقیب کردم که به وبلاگت رسیدم
پاسخحذفوهمچنان تو کف عکس و اخبار تکمیلی موندم!