پنجشنبه

بدانی که ندانی

این یک پست بی سر و ته و هدف و نتیجه است :

تقریبا بد ترین احساسی که یک نفر در یک محیط آکادمیک میتونه بهش دست بده (حالا اونایی که کلا از محیط آکادمیک تنفر دارند ره بذاریم کنار) این حسه که بدانی که ندانی! واقعا حس میکنم چیزای خیلی زیادی هست که میدونم که نمیدونم. و فرصت خیلی کمه. به خصوص وقتی بخوای کار بین رشته ای بکنی و حس کنی تو چیزای مربوط به رشتۀ خودت یه پا و بلکه جفت پات میلنگه اصلا حس خوبی نیست. آدم فقط خودش رو مقصر میدونه و البته زمان رو! بحث بحث مقایسه نیست اصلا ولی واقعا اینکه ببینی که ندانی و نرسی یاد بگیری مثل یه پتک سوی نشانه می رود. باز جای شکرش باقیه الان میفهمم که ندانم

قدیما میگفتن آنکس که نداند و بداند که نداند - لنگان خرک خویش به مقصد برساند. امیدوارم مام به مقصدی برسیم .

پی نوشت : این نوشته فقط برای یاد آوری بود! خوبیش اینه که انسان تو اجتماع زندگی میکنه و البته time can do so much

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر