چهارشنبه

دو کلمه حرف حساب

پست اخیر کیانوش برای مدتی نه خیلی طولانی خیلی منقلبم کرد (حالا خوبه اون فیلم تو اتاق شورا پاک شده از هستی وگرنه که دیگه خودکشی می کردم) واقعا برای مدتی حس کردم دلم می خواست ایران دوره شریف بود. ولی واقعا دیگه نمیشه خیلی به گذشته فکر کرد. شاید درستش همینه که من همیشه فکر ایران رو با این جمله (اگه ایران بودم الان سربازی بودم) در جا سرکوب می کنم. تصمیمی بود که درست یا غلط نداره. گرفتیم و داریم باهاش استقلال رو تجربه می کنیم. گرفتیم و باهاش داریم کلی چیز جدید یاد می گیریم. گرفتیم و داریم تحصیل می کنیم . هنوزم کلاهم رو که قاضی میکنم میبینم ارزشش رو داشته و تو دلم حس می کنم نسبت به بچه هایی که در وطن موندن پخته تر داریم میشیم (البته دارن میسوزوننمون) . محیط دانشگاهها یه محیط آکادمیک کاملا خشکه. در ظاهر خیلی تلاش کردن که بگن اینطور نیست مثلا اینکه بچه ها میتونن تو کلاس بخورن و بخوابن و از این بازیا. ولی روح تعاملات شاگردا با هم و شاگردا با استادا کاملا قالب گیری شده. این شرایط هرگز با روحیات من نگارنده سازگاری نداشته ولی در حال حاضر شرایط اقتضا میکنه که همونطوری که بوآز باراک میگه "چیز مهم تحقیق باشه" این یعنی فراموش کردن زندگی کردن به قصد زنده بودن و بقا. گذشته در ذهن من باقی میمونه به همون صورت و کاملا دست نخورده.قطعا روزی که به ایران برگردم همه چیز تغییر کرده . و از همه مهمتر من. تو خود ایران سینا جعفرپوری که در مرداد 86 قصد عزیمت به خارج داشت آیا با سینا جعفرپوری که در وارد سال دوم دبیرستان شده بود یکی بود؟ تازه اونجا محیط دوستان و تقریبا همه چیز همراه آدم تغییر میکرد اینجا دیگه اینم نیست. در نتیجه تنها کاری که میشه کرد اینه که لا اقل برای دوران تحصیل بستری از زندگی رو بر روی زنده بودن بنا کرد و اجازه داد سیر تکاملی روش خود رو طی کنه. اینا رو گفتم که بگم داره کم کم دانشگاه پرینستون روی خودشو بهم نشون می ده (داره داد میزنه آی چلنج یو) نمیخوام مثل این آدمایی باشم که تا پنجاه سالگی تمام زندگیش تو کتاباش (و الان تو اینترنت) بوده ولی خوب این یه سالی که داره میاد یه استثناست . همونطوری که سال کنکور استثنایی بود که ارزشش رو داشت. و در پایان یادی از سال کنکور کردم یادی میکنم از ضبط صوت سونیم که اون سال از بس باهاش نوار وحدت فرهاد رو گوش دادم ضبطه پکید. واینجام لیست منابع و مآخذ مرتبط با این پست فعلی : امیر عادلی و بهمن اصلاح پذیر و احمد مرشدیان و رامتین خسروی و روحانی رانکوهی

۹ نظر:

  1. به نظر من از کار زیاد و سنگین هم میتوان لذت برد، از تحقیق و درس زیاد هم همینطور.
    به عنوان مثال، روزی را تصور کن که هیچ کار باقی مانده ای برای انجام دادن نداری، صبح که از خواب بیدار میشوی چکار میکنی؟ احتمالا تا ظهر در اینترنت بی دلیل میگردی. ظهر ناهار میخوری و بعد از آن دوباره مثل صبح.
    وقتی شب میشوند و به اینکه امروز چکار کردی فکر میکنی، به این نتیجه میرسی که هیچ کاری نکرده ای. و در این لحظه احساس بدی به آدم دست میدهد.
    به نظر من که اگر آدم کاری برای روزهای آینده نداشته باشد، بیشتر عذاب خواهد کشید.

    پاسخحذف
  2. [chon daneshgah hastam nemitunam farsi benevisam, vali delam naymad chizi nanevisam

    [

    sina!che khabare baabaa?!
    ye khurde arum baash!
    ziaadi javgir shodiaaaa

    age daste khode aadam bud, inghad baa rofaghaye ebtedayish behesh khosh migzasht ke delesh mikhast tu rahnamayi ham baa hamunaa baashe
    va age hamchin chizi momkene bud, hich vaght ba'd-haa tu daneshgah baa in dustaaye jadid aashnaa nemishod

    az tarafe dige kollan zendegie grad baa undergrad fargh daare
    vaghti tu iran baashi, va dige un jam'e undergrad pakhsh shode baashe, diege nemituni az dustaaye jadidi ke tu doreye grad bahashun ashna shodi hamun entezarate ghabli ro dashte baashi

    chizi bud ke gozasht! mese kheili marahele dige

    pas kheili sakht nagir

    ghol midam harvaght didamet hesaabi khiset bokonam :D

    (albatte age howzi giram naymad ke bendazamet tush ;) )

    پاسخحذف
  3. Joft commenta harfe hesaban! Maro bash khastim 2 kalame harfe hesab bezanim, nagoo bayad esme in posto bezaram 2 comment harfe hesabi!

    Rasti Amin in rooza kheilia be man migan ye khurde aroom baash! khabari shode?daram shak mikonam kamkam

    پاسخحذف
  4. اقا راستی اینجا کلیسایی هست که حوض دارد ...

    پاسخحذف
  5. Yani Vahed baz payeyi man biam ann arbor, bokhoramo bekhabamo joorab dodar konam?:P

    پاسخحذف
  6. خوبه آقا! لا اله الا الله گویان وارد کلیسا شیم! اینا که تو کلیساشون همه کاری می کنن فکر نکنم با خیس کردن چند نفر مشکلی داشته باشن :) یه قرار بذاریم کلیسای واحد اینا! خوبه؟

    راستی پرینستون هم یه حوض معروف داره که ملت می رن توش! چرا رو نمی کنی سینا؟! ;)

    پاسخحذف
  7. خوب چون نمیخوام این پرینستونیام یاد بگیرن دیگه نشه جمع و جورشون کرد ;)

    ولی میبینم که این آقا امین زرنگ تر از این حرفاست . حوضه الان آب نداره ولی ما یه دریاچه مصنوعی داریم که این کارنیگی درستش کرده اونجا میشه P:

    پاسخحذف
  8. هی من گفتم این بچه رو بندازیم تو حوض هی ملت گوش نکردن (آخر خودمو انداختن!)، الان حسرتش مونده رو دلش مگه پاک می شه حالا حالا ها،
    حسرت قر (یا غر) کردن ماشین سهراب خره هم البته رو دل من مونده!
    راستی یه بار هم نزدیک بود منو بکشی که اضافه وزنت به دادم رسید (تونستم فرار کنم)، اون باری که سر کلاس قدسی کاپشنتو به میز گره زده بودم!

    پاسخحذف
  9. مااااااااا. من امروز داشتم به همین فکر میکردم. دقیقا امروز یه هو یادم افتاد. سره کلاسه گرافیک نشسته بودم اواخر کلاس حوصلم سر رفته بود یهو یادم بند کاپشنه رو . دقیقا همین امروز یهویی!! راستی چرا هیشکی سعی نکرد منو بندازه (آخرش تورو انداختن؟) شماها در برابر بچه هاتون مسئولین که به این سوال یک نه تاریخی بگین !!!

    پاسخحذف