شنبه

Look back

This was from my second post on august:

هنوز نمی دونم سه هفته دیگه کجا باید برم و چکار خواهم کرد.

Now, it's about seven months from that day and still.... yesterday I talked to vahed, he told me that I should risk, and so I will .I have learned many many things during these half year, both in education and also beside that; However , I still have no idea about the future, if an



پی نوشت: امشب خیلی دلم گرفته بود. محمد محمودی اومد باهم رفتیم بیرون شام و قهوه و سیگار (من نه اون). کلی باهام صحبت کرد تقریبا همون حرفای واحد رو زد. انصافا برای روحیه دادن محمد خیلی کارش درسته . تقریبا تصمیم قطعی شد و دهن اینجانب صاف خواهد شد. ولی به قول ممد لگاریتمیه با گذشت زمان بهتر میشه. خلاصه که بزرگترین حسنی که این دهات داره وجود یه آدمه که تو راه حل دادن کارش درسته و میتونه روحیه آدم رو کلی عوض کنه (فکر کنم این سه ماه تابستونی که بره سویس و ایران خیلی نبودش رو حس کنم). یه چیزیم میگفت راجع به یه مستند که هر هفت سال به هفت از زندگی چهارده تا بچه گرفتن . تا الان که 49 سالشونه. واقعا خیلی ایده جالبیه . ه اونجاش که از سن آدم رد میشه (21 به 28) که فکر میکنم حس عجیبی داره.

۴ نظر:

  1. آره واقعاً
    محمد رو داری حالشو ببر
    راستی
    محمد سیگاریه؟

    پاسخحذف
  2. دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم . . .


    خدا رفیقت رو برات نگه داره، کم دست میده. اینجا که دیگه ماشالا برهوت آدمه.

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  4. خدا واقعا نگهش داره. دوست به معنای واقعیه.

    پاسخحذف