پنجشنبه

یوسف آباد -ضبط و فرهاد

سالای هشتاد و یک هشتاد و دو و هشتاد و سه که هنوز در عنفوان جوانی بودم هنوز تو خونه یوسف آباد بودیم یادم میاد اگه خیلی عصبانی میشدم کاری که از دستم بر نمیومد. تنها کاری که میکردم این بود که در اتاق رو قفل میکردم. ضبط رو رو حد اکثر میذاشتم و بعدش فرهاد (محمد- بوی عیدی - آوار - سقف- اشی مشی -رضا موتوری - زنجیری - جمعه - کوچه ها - آینه ها - هفته خاکستری - یه شب مهتاب). یه شب مهتاب که رسیده بود دیگه حال من خوب خوب بود. ولی واقعا الان حس میکنم شرمنده تمام همسایه هام بیشتر از اون خونواده که واقعا طفلکیا باید یه پسر تازه به دوران رسیده رو تحمل می کردن :-)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر