سه‌شنبه

چرند و پرند

ما فکر کردیم جنرال رو که بدیم سر خلوت میشه. ولی گویا کور خونده بودیم. اونقدر کارای مختلف بعد این جنراله ریخته سرم که نمیدونم از کجاش شروع کنم. بماند که به دلایلی روز مفید ماکزیمم هشت ساعت شده. نمیدونم دارم عادت میکنم یا صرفا دارم خسته میشم ازش. ایمیل های مختلف . هر روز باید با کلی آدم مختلف و کاملا بی ربط به هم دیدار و جلسه داشته باشم. همین طوری کارا رو هی میریزم تو یه پشته . هر از گاهی کار جدیدی از توش در میارم ولی همزمان چندین کار جدید بهش تزریق میکنم. اصلا بحث غر زدن نیست چرا که هر چی باشه الان فشار کاری از زمان انتخاب استاد راهنما و از زمان جنرال کمتره اما خوب میخوام لا اقل فقط تو این وبلاگ تو این شب مهتاب فریاد بزنم بلکه خستگی رو در کنم. من واقعا اگه بخوام از یه چیز تعریف کنم شبکه اجتماعیمه. که باعث شده تقریبا اکثریت قریب به اتفاق افراد اجتماعمون رو بشناسم و بشناسنم . من از اینکه الان دارم با چهار گروه مختلف کار میکنم و میتونم همشون رو به هم مرتبط کنم (بخونین تلفیق کنم) لذت میبرم. شاید فقط همین لذته که سختی و فشار کار رو از بین میبره. از فردا باید باز شروع کرد. و البته روز فقط هشت ساعته.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر