جمعه

ترکی

آقا! من امروز وقتی دانشگاه اومدم فهمیدم کیف پولم همرام نیست. کمی احتمال دادم که گم شده باشه ولی بیشتر احتمال میرفت خونه (خوابگاه) باشه. من امسال تقریبا به جز مواقع خواب (اونم تازه حدود شصت درصد مواقع) اصلا تو خونه نبودم . تقریبا زندگیم به دپارتمان منتقل شده یه میز خالی تو اتاقمون رو که اولا اشتراکی با این دو تا هم اتاقی کره ای استفاده میکردیم کم کم تصاحب کردم (امان از این ایرانیای اشغالگر) و کم کم تمام وسایل زندگی داره به اینجا منتقل میشه. بگذریم! من امسال کلا یه بار غذا خوری خوابگاه رفته بودم و از اونجا که غذا خوری آندرگردا هم نزدیکتره به دانشکده هم غذاش بهتره معمولا میرم اونجا. ولی امروز به خاطر جا موندن کیف پول و اینکه اینجا شبا درا رو قفل میکنن برگشتم به خونه (وحشتناک هوا سرد شده ! ای روزگار دهنت سرویس ). گفتم حالا که اومدم برم همینجا شامم بخورم! آقا رفتیم و دیدیم خبراییه!! جشن شکرگذاری اینجا نزدیکه و گویا از سر اتفاق شام بوقلمونش رو امشب گرفته بودن . من از اولشم بوقلمون زیاد دوست نداشتم ولی خوب اینجا دیگه شرمنده کرده بودن. گویا طلبیده بود! شکر میگذاریم!!

گفتم بوقلمون یاد یه خاطره افتادم (این جزو این پست قرار نبود باشه همین الان یادش افتادم). ما تو هفده سالی که یوسف آباد زندگی کردیم تو آپارتمان شش واحدیمون گلچین ادیان داشتیم. من جمله که سه تا از همسایه ها یهودی بودن (کلا یوسف آباد پر بود از اقلیت مخصوصا یهودی یه سریم بهایی). و خوب اینا (گویا) یه روزی دارن که باید برن یه مرغی پرنده ای چیزی بخرن بیارن تو حیاط ولش کنن در بره بعد دنبالش کنن بگیرن و سرش رو ببرن. من چند باری دیده بودم بامزه بود. حالا این بوقلمون رو که گفتم و صد البته این جمله تاریخی که ملت ایران (اعم از مسلمان و یهودی) چاقوی زنجان میسازه تا باهاش میوه (و مرغ) پوست بکنه من بسیار یاد اون مراسم کردمD: . شاید یه روزی خودمم این سنت حسنه رو جاری کنم. کس نمیداند!

۱ نظر:

  1. آخه اگه بخوای با چاقو (اون هم از نوع زنجان D:) دنبال بوقلمون بکنی، تا اون بدبخت رو بگیریش نصف گوشتاش از ترس آب شده... نه اینجوری صرف نمیکنه.

    آیا این ترکی جناس ایهام داشت؟ (به ضم یا کسر ت )

    پاسخحذف