چهارشنبه

مساله ی حل نشده ی من

بالاخره کم کم (تاکید میکنم کم کم) زمان اون داره میرسه که کمی به این فکر کرد که بعد از دکترا برنامه چیه؟ اگر با همین نرخ زندگی روزمره ی اینروزا رو ادامه داد یک جواب این میتونه باشه که استادی در یک دانشگاه درجه دو یا با کلی شانس درجه یک. ولی از اون طرف باید قبول کرد که این زندگی مسالمت آمیز آکادمیک چیزای خیلی خیلی زیادی رو از آدم میگیره و فی الواقع آدم رو در یک قالب صد درصد از پیش تعیین شده قرار میده. این قسمت قضیه زیاد خوش آیند نیست یعنی اصلا خوشایند نیست. اما سوالی که صاف در لحظه ی درک این واقعیت به ذهن میرسه اینه که خوب پس به کجا بشتابیم (بهتره بگیم در بریم). یک گزینه که همیشه فورا به کف ذهن میاد اینه : به همون جایی که بودیم و فرهنگ و ساختارمون توش نمو کرده. ولی کافیه در همین لحظه با یکی از دوستان گرامی ای که تو ایرانه صحبت کنیم تا باور (توی گیومه ) کنیم که چه ساده و خوش خیال بودیم. در حال حاضر سوال های حل نشده ی درسی زیادی دارم که دوست دارم راه حلی براشون پیدا کنم. اما این مساله ی فوق الذکر بزرگترین مساله ی حل نشده ی منه.

۱ نظر:

  1. سلام
    من یه چند روزی هست که با وبلاگ شما اشنا شدم. مطلب این پست رو که می خوندم دیدم که همون سرگردانی که در من هست (در حالی که تو ایرانم) برای شما هم هست. مثلا شما انجائی، ادامه تحصیل و ... اما هنوز نمی دونی که کجا رو واسه زندگی همیشگی انتخاب می کنی. و من ایرانم و در مراحل پایانی PhD و من نیز نمی دونم که در ایران بمونم و یا ادامه تحصیل در اون ور. اما ادمها وقتی از خودشون راضی اند که به درونشون رسیده باشند، به فکرشون و به ارزوهاشون پرداخته باشند... اگر مایل بودید که این بحث ادامه پیدا کنه، به طوری اطلاع بدید.
    موفق، مصصم و متعالی باشید

    پاسخحذف