پنجشنبه
دفترچه ي كوچك چهارساله ي من
والا راستش دروغ چرا؟ اون اداراتي كه مهمترين مدركي كه ازم ميخوان گواهي نامه هست معمولا كارمند بينوا كوچيكترين محليم از من نميبينه. يه نگاه خشك از بالا به پايين به همراه مدارك درخواستي و ور رفتن با مبايل در حين رفع و رجوع بيدردسر كار معمولا شگرد منه. ولي امان از اون جاهايي كه كارمنده از ادم پاسپورت هم ميخواد. اينجاست كه چندين سند بيربط از جمله اصل نامه ي كار در ياهو و كپي مدرك دكتراي پرينستون و گواهي كار در امريكا و صد تا چيز بيربط هم به طور زير ميري توسط يك سيناي مودب كه مدام در حال تشكر از اون كارمند بينواست بدون اينكه كارمند بينوا بدونه كه چرا هم ضميمه ي اون پاسپورت ميشه . البته مورد دوم خيلي به ندرت پيش مياد. ولي خوب پيش مياد ديگه
سهشنبه
Hala hekayate mast
Roozgare strangist nazanin! I cant speak Farsi anymore! Ino har kesi ke yemoddate baham sohbat nakarde rahat verify mikone. My sentences are full of English words, and my paragraphs are full of E->F and F->E sentences. Not surprisingly though, as I cant claim ke English second language e man shode ast
یکشنبه
Ghor
Dear all
Just to clarify for the very last time. I have currently moved to Yahoo! research which is a research center with academic goals. I'm neither responsible nor aware of either good or useless things that are going on in the other "probably internally more important parts of the company at all, and those did not play a role in my decision at all. I'm telling this specially to my "non-computer scientist" friends, as I'm really tired of discussing the reasons of the rises and falls of the company with them Guys, I'm not here to work on messenger or mail or things like that, and I'm not personally interested in those kinda problems
I mentioned this here, because I have hardly seen a "non- CS-friend" of mine who has not started discussing this with me. Hatta shoma dooste aziz :)
Just to clarify for the very last time. I have currently moved to Yahoo! research which is a research center with academic goals. I'm neither responsible nor aware of either good or useless things that are going on in the other "probably internally more important parts of the company at all, and those did not play a role in my decision at all. I'm telling this specially to my "non-computer scientist" friends, as I'm really tired of discussing the reasons of the rises and falls of the company with them Guys, I'm not here to work on messenger or mail or things like that, and I'm not personally interested in those kinda problems
I mentioned this here, because I have hardly seen a "non- CS-friend" of mine who has not started discussing this with me. Hatta shoma dooste aziz :)
سهشنبه
My Manifest
Some people believe in this:
If One Can Do, You Too Can Do.
If No One Can Do, You Must Do
Others believe in this
If One Can Do, Let Them Do.
If No One Can Do,Why To do?
But I believe in this
If One Can Do, Let Him Do
If No One Can Do, You Must Do
(PS. I made a minor change to make it more general)
If One Can Do, You Too Can Do.
If No One Can Do, You Must Do
Others believe in this
If One Can Do, Let Them Do.
If No One Can Do,Why To do?
But I believe in this
If One Can Do, Let Him Do
If No One Can Do, You Must Do
(PS. I made a minor change to make it more general)
دوشنبه
نو دیمانستریشن ات اول
نفرت من از دیکتاتور سابق لیبی اونجایی به اوج رسید که شنیدم (فقط شنیدم) به خلباناش دستور داده به سوی یه سری آدم که به تبعیت از مصر و تونس تظاهرات مسالمت آمیز میکردن با هواپیماهای جنگی حمله کنه (برام غیر قابل تصوره). اما امروز نشستم فیلم کامل قتل قذافی رو دیدم. اگه با دیدهی انصاف نگاه کنیم توی اون جمعیتی که به این پیرمرد اسیر بدون سلاح حمله میکرد کلی قذافی وجود داشت. کلی قذافالدم. قذافیهایی که اتفاقا بر خلاف قذافی قبلی مدام شعار الله اکبر سر میدادند.
به نظر من وجود دیکتاتورها فقط یکی از مشکلات منطقه هست. اتفاقا مشکلات خیلی ریشهای تری وجود داره که مثل خورشید کشورهای منطقه رو به دور خودش میچرخونه و بهارو خزانهای متوالی اونهارو تضمین میکنه.
به نظر من وجود دیکتاتورها فقط یکی از مشکلات منطقه هست. اتفاقا مشکلات خیلی ریشهای تری وجود داره که مثل خورشید کشورهای منطقه رو به دور خودش میچرخونه و بهارو خزانهای متوالی اونهارو تضمین میکنه.
پنجشنبه
خداحافظ پرینستون
امشب آخرین شب من در پرینستون خواهد بود (مگر اینکه فردا خواب بمونم و یا اتفاقی از این دست بیافته). خیلی شب دردناکیه. یادآور چهارسال و یک ماه پیش. دلم میخواد تا صبح بیدار باشم و به یاد تمام دوستام اینجا فریاد بزنم: یادباد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
:(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
شنبه
چهارشنبه
محک
تو پرینستون یه رستوران هندی هست به اسم مِحِک . اون اولا که پرینستون اومده بودم همیشه نا خودآگاه میگفتم بریم مَحَک و خلاصه اینکه این رستورانه همیشه من رو یاد موسسه مَحَک مینداخت و اینا.
امروز تو فیس بوک یکی استاتوس گذاشته بود که زکات فطریتون رو به موسسهی مِحِک بدین. بعد که زیرش انگلیسی توضیح داده بود تازه فهمیدم که نه این مَحَک بوده نه مِحِک. یعنی آقا سینا دیفالت شما الان دیگه مِحِکه!
اصلا حس خوبی ندارم راجع به این
امروز تو فیس بوک یکی استاتوس گذاشته بود که زکات فطریتون رو به موسسهی مِحِک بدین. بعد که زیرش انگلیسی توضیح داده بود تازه فهمیدم که نه این مَحَک بوده نه مِحِک. یعنی آقا سینا دیفالت شما الان دیگه مِحِکه!
اصلا حس خوبی ندارم راجع به این
پنجشنبه
لندن
راستش من این روزا سرم خیلی شلوغه و در نتیجه اخبار حوادث لندن رو اصلا دنبال نکردم. ولی یه حس عجیبی تو منه که بهم میگه اگه بفهمم این تظاهر کننده ها مثلا دانشجوهای کالج سلطنتی هستند خیلی بیشتر باهاشون احساس همدردی میکنم تا اینکه بفهمم مثلا یه مشت بیکار یا آرایشگر یا میوهفروش هستند. از این حس اصلا دفاع نمیکنم ولی خوب هستش دیگه
اشتراک در:
پستها (Atom)