یه زمانی بعد از اینکه از مدرسهی علامه حلی مرخص شدیم یکی از بچهها یک گروهی در یاهو (اون موقع هنوز یاهو مد بود) درست کرد که بلکه بچهها هم رو گم نکنن و هر از چندی اگر اطلاع رسانی خواست بشه از اون طریق بشه. با اومدن به دانشگاه و غرق شدن در محیط جدید با آدمای جدید کمکم ارتباط من با اون گروه قطع شد. وقتی که خارج اومدم هم که دیگه اصلا ایمیل یاهوم رو چک نکردم تا همین امشب.
امشب ولی یاهوم رو چک کردم. پر بود از ایمیلهای همکلاسیهای قدیمی. شروع کردم به خوندن. اولش باورم نمیشد. ادامه دادم. خوندم خوندم و یهو حس کردم که دارم بالا میارم. ایمیلها صرفا اختصاص داشت به فحاشی سه گروه آدم مختلف. امت حزبل. امت سبزل و امت غربل (حزبلا طرفدارای ولایت فقیه فعلی میشن سبزلا بچه مذهبی های مخالف سیاسیکاریهای حکومت ایران و غربلیا اونایی که از بیخ و بن میخان همه چیز رو بکنن). فارغ از اینکه من به چه گروهی این وسط تعلق داشته باشم یا نداشته باشم غیر از اینکه بسیار حالم به هم خورد از این سرنوشت پیش آمده به دو تا چیز خیلی فکر کردم.
اول اینکه الان چقدر به نظرم احمقانه میرسیه که یکی بخواد توی یک همچین گروهی که به هدف فوق تاسیس شده تبلیغ طرز فکر خودش رو بکنه اونم به صورت جدلی و کاملا غیرعلمی (که بسیاری از این بحثایی که اونجا شد رو میشد بدون جنگ و دعوا به عنوان یک تحقیق علمی انجام داد و لذت برد) و دوم اینکه جامعهی مجازی چقدر محیط مزخرفیه. این ملتی که اینطور توی این گروه به جون هم افتادن حداقل اگر جامعهی طبیعی بود با یک دعوای واقعی خودشون رو خالی میکردن و بعدش حداقل به این فکر میکردن که آیا ارزشش رو داشت ؟
این سیاست هم بدجوری می تونه همه رو به نوعی (حتی اگر مدت زمانش کوتاه باشه) درگیر کنه. در کل روند درگیری با سیاست (از نوع عامه اش) بعد از اتفاق افتادن یه واقعه تا حدودی اینطوری هست:
پاسخحذفاول: شوک
دوم: کنجکاوی و سرچ
سوم: جوگیر می شی (این مرحله معمولا طولانی تر از بقیه مراحل هست و البته خطرناکتر)
چهارم: خسته می شی
پنجم: حالت به هم میخوره، عصبانی هستی و به این نتیجه میرسی (التبه شاید) که هر غلطی که دلشون می خواد بکنند (روی سخنم به دیوار)
ششم: بی خیال حوادث و ... می شی و اگر اخباری هم بشنوی معمولا دیگه هیجانی نمی شی و به جناح مقابلت بد و بیراه نمی گی (یک نوع تولرنس)
بگذریم: چند روز پیش متاسفانه دوباره یک سانحه هوائی داشتیم (هواپیمای تهران-ارومیه) که هفتاد و شش نفر کشته شدند. بازار إس إم إس کمی گرم شد، مثلا
"شهادت را با ما تجربه کنید: هواپیمائی ایران". عجب
یه خداحافظی کوچولو تا 40 یا 50 روز دیگه
best
2 تا تیپ تو سینمای ایران هست که هی آخر فیلمها کشته میشن ولی هیچوقت تموم نمیشن و سر یه فیلم دیگه برمیگردن یکی داش آکله یکی قیصر. تو هم آخر متن رو قیصری اومدی.
پاسخحذفاین بحثا خیلیم بد نیست، من از این ایمیلا به عنوان رادیوی ولاییا استفاده میکنم که ببینم دردشون چیه
کیوان اینکه هر از گاهی به رادیوی ولایی ها گوش داده بشه مسلما چیز خوبیه من اصلا بحثم این نیست که نباید تو یه همچین گروهی بحث بشه. ولی خودتم قبول داری که این ایمیلای رد و بدل شده در حد تلویزیون رنگارنگ و اتابکی و آخوند دانشمند وحسن عباسی بود که به جون هم افتادن. رادیو رو باید درست بگیری وگرنه عکس العمل تو (ی نوعی) هم بخشی از همون فرآیندی میشه که کلیتش حال یک نفر رو که از بیرون به قضیه نگاه میکنه به هم میزنه
پاسخحذفببین من اینا رو به عنوان "واقعیت وضع موجود" قبول میکنم. درصدی از جامعه در طول 30 سال گذشته چنان زخم دیده که در گفتگو با ولاییها رو بسته. من میبینم که حتی بین بچه های بهتر تحصیل کرده ی حلی هم این آدمها هستن. از طرفی من میبینم که تو همینا آدمهایی هستن که خ.ر. رو تا مقام خدا بالا میبرن. اینا برای من مهمه. البته این حرفهای من درستی پست تو رو زیر سؤال نمیبره. پست تو درسته فقط میگم همین بلبشو حاوی اطلاعات هست برای من.
پاسخحذف