من هنوز یک چیز رو درک نکردم. اینجا هوا خیلی زود تاریک میشه در زمستانها. طوریکه سهم من از روز فقط چهار پنج ساعته. ولی شبهاش بسیار بسیار روشنه. آسمون رسما قرمزه. قدم زدن تو این آسمون تو ساعت چهار صبح از اون چیزاییه که بعدها دلم براش تنگ خواهد شد
پنجشنبه
چهارشنبه
گروه یاهوی فارغ التحصیلان حلی
یه زمانی بعد از اینکه از مدرسهی علامه حلی مرخص شدیم یکی از بچهها یک گروهی در یاهو (اون موقع هنوز یاهو مد بود) درست کرد که بلکه بچهها هم رو گم نکنن و هر از چندی اگر اطلاع رسانی خواست بشه از اون طریق بشه. با اومدن به دانشگاه و غرق شدن در محیط جدید با آدمای جدید کمکم ارتباط من با اون گروه قطع شد. وقتی که خارج اومدم هم که دیگه اصلا ایمیل یاهوم رو چک نکردم تا همین امشب.
امشب ولی یاهوم رو چک کردم. پر بود از ایمیلهای همکلاسیهای قدیمی. شروع کردم به خوندن. اولش باورم نمیشد. ادامه دادم. خوندم خوندم و یهو حس کردم که دارم بالا میارم. ایمیلها صرفا اختصاص داشت به فحاشی سه گروه آدم مختلف. امت حزبل. امت سبزل و امت غربل (حزبلا طرفدارای ولایت فقیه فعلی میشن سبزلا بچه مذهبی های مخالف سیاسیکاریهای حکومت ایران و غربلیا اونایی که از بیخ و بن میخان همه چیز رو بکنن). فارغ از اینکه من به چه گروهی این وسط تعلق داشته باشم یا نداشته باشم غیر از اینکه بسیار حالم به هم خورد از این سرنوشت پیش آمده به دو تا چیز خیلی فکر کردم.
اول اینکه الان چقدر به نظرم احمقانه میرسیه که یکی بخواد توی یک همچین گروهی که به هدف فوق تاسیس شده تبلیغ طرز فکر خودش رو بکنه اونم به صورت جدلی و کاملا غیرعلمی (که بسیاری از این بحثایی که اونجا شد رو میشد بدون جنگ و دعوا به عنوان یک تحقیق علمی انجام داد و لذت برد) و دوم اینکه جامعهی مجازی چقدر محیط مزخرفیه. این ملتی که اینطور توی این گروه به جون هم افتادن حداقل اگر جامعهی طبیعی بود با یک دعوای واقعی خودشون رو خالی میکردن و بعدش حداقل به این فکر میکردن که آیا ارزشش رو داشت ؟
اشتراک در:
پستها (Atom)