به دوستان ناشناس: آنچه در اینجا نگاشته میشه نظرات لحظهای من هست و نه نظرات بلند مدت.
پنجشنبه
دیراست گالیا در گوش من فسانه دلدادگی مخوان دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان عشق من و تو ؟ آه این هم حکایتی است اما درین زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر