پنجشنبه

دیراست گالیا 
 در گوش من فسانه دلدادگی مخوان 
 دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه
دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان 
عشق من و تو ؟ آه 
این هم حکایتی است 
اما درین زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب 
 دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

چقدر زمان سریع میگذره 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر