دوشنبه

نجواهای شبانه

نجواهای شبانه! من یک انسان معتقد و مومن هستم. اما موسی به دینش سینام به دینش. من معتقد به جهان آخرت هستم  و معتقدم سر انجام جهنم رو هم تجربه خواهم کرد مگر با الطاف خداوندی. ولی خوب اینم بگم که حالم از حوری و قلمان و اینام به هم میخوره. حتی الان حالم از عسل و الکلم به هم میخوره. حالم از قلم علما به هم میخوره از مجاهد فی سبیل الله از تفکر از عرق کارگر و تازه اینا بهترین چیزاییه که میتونم تصورشون رو بکنم. زندگی نکبتی بی هدف . تازه اصلا سر تا تهش که چی؟ یه زلزله یه سونامی تازه اینام نه . کل سرمایه که ثابته تو اگه چیزی بدست می آری یا داری از یه بابایی می دزدی یا دیگه در بهترین حالتش اینه که از استعداد خدادادیت استفاده میکنی. و اون بابا با استعداد کمتر یا محکومه بدبخت باشه یا دزد یا چاپلوس. خیلی دیگه مرد باشی بشی رابین هود. کاش آدم بودیم. کاش آدم بودم. کاش آدم بشم . کاش آدم باشم. کاش آدم بودن رو پیدا کنم. لا اقل بوی آدم بودن رو. من دنبالش میگردم . حتی تو جهنم دنیای خودم. اونجا شاید بشه چیزی دید. شاید بعضی وقتا جهنم رفتنم بد نباشه. لقمان رو مگه ندیدی ادب از کیا آموخت. لا اقل بهتر از عسل وقلمانه . تا حالا سعی کردین از زیر به کمدی الهی نگاه کنین؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر